2777
2789

الان سی سالم و متاهل ام 

سیزده یا چهارده سالم که بود یادمه ماه محرم با مامانم رفته بودیم خونه یکی از دوستاش شب هم بود روضه امام حسین 

برقا رو خاموش کرده بودن خانم جلسه گفت چندتا اهل دل بیان وسط برای سینه زنی هیچوقت یادم نمیره جوری منو جو برداشت رفتم وسط میپریدم هوا سینه میزدم خانم جلسه ای هم مدام میگفت جااااااانم جانم 

دیگه برای اینکه بیشتر دیده بشم چون برقا خاموش بود دو متر پریدم هوا خودمو زدم زمین مانتومو پاره کردم با تیشرت سینه میزدم😂😂😂😂😂خدایی نمیدونم بازم چی بود ولی معروف شده بودم هروقت سینه زنی بود مامانم میزد تو صورت خودش میگفت جان محمد نری وسط ابروم میره 😂😂😂😂😂😂

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

وای 😂ادمو‌ برق بگیره جو نگیره 

به عنوان کسی که بابام وکیله و مامانم یه مدت روانشناس بود میگم بهتون :من خیلی چیزا دیدم و خیلی چیزا شنیدم که اگه بهتون تعریف کنم پشمی براتون نمیمونه و از همه اینا یه نتیجه گرفتم به هیچ انسانی به هیچ عنوان اعتماد نکنید❌❌❌خصوصا به بعضی از نرا و مردا اگه با کسی هستید که فکر میکنید عین شیر مادر پاکه مظلومه خیانت کار نیست آدم خوبیه و…امضای من یادت باشه من خیلی شبا بابام اومده یه چیزایی از پرونده ها دادگاهها گفته که متوجه شدم آدما شدید ترین ضربه هارو از آدمایی میخورن که یه روز بهش خیلی اعتماد داشتن و میگفتن نه بابا اون اینکار و انجام نمیده من به خاطر خودت میگم وگرنه تو اعتماد کنی بعد شکست بخوری به هیچ جای هیچ کس نیست 

خدا لعنتت نکنه دارم بلند بلند قهقهه میزنم بابام بیدار شد😂😂😂😂😂😂

به خدا نمیدونم چک بود بعضی وقتا یادش می افتم میگم چه کاری بود واقعا مثلا میخواستم خودمو به زنا نشون بدم 😂😂😂

یه بقالی نزدیک خونه مادربزرگم بود مامان بزرگم گفت برو بگو یه تاید میخوام خورشید خانم پولشو میاره 

رفتم گفتم مامانبزرگم رو که میشناسید خورشید خانم رو میگم طرفم منو به پشماش حساب نکرد گفت خووووو گفتم گفته یه تاید بدید بعدا پولشو میاره 

گفت تموم کردیم گفتم عه پس پولشو بدید برم از سر کوچه بخرم😂😂😂😂😂😂تباه اندر تباه بودم

یبارم کلید اسرار رو نگاه کرده بودم جو گرفته بودم 

یه قسمتش بثد که آیت الکرسی خونده بود یه شخص نگو قرار بود بهش حمله بشه ولی با خوندن آیت الکرسی دو تا نگهبان کنار اون شخص ظاهر میشه طرف هم بیخیال حمله میشه 

منم تو مدرسه با یکی چپ افتاده بودم تپ آبخوری تا میخورد زدمش 

زنگ آخر که داشتم میرفتم خونه آیت الکرسی میخوندم که دو تا نگهبانا ظاهر شن 

متاسفانه ظاهر نشدن و اون دختر با دوستاش سیر دل کتکم زدن😂😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792