دلمو شکستن مادر شوهر و خواهرشوهرام زمانی که عقد بود چون عروس شهر غریب شدم مدام اخ و پیف میکرد مادرشوهرم که واه واه مامانت چطور راضی شد تو رو شهر غریب بده من اصلا دخترام رو راه دور نمیدم......
یا وقتی شوهرم بهم توجه میکرد میگفت بهش این زن واست زن نمیشه من مرده بچه هام زنده ازت طلاق میگیره....
یکیشون عروس زاهدان شد و جدا شد برا بار دوم هم ازدواج کرد باز جدا شد
اون یکی هم با کسی که تو شهر دیگه ای هست ازدواج کرد اونم جدا شد
و خدایی که همین نزدیکی است.....