قبل عید یک ماهی باهم آشنا شدیم حس کردم آدم زندگی من نیست دیگه جوابشو ندادم حتی انقدر زنگ زد عیدم بهش تبریک نگفتم تا دیروز ک اتفاقی تو خیابون همو دیدیم دیگه یکم سلام احوال پرسی بعد کفت بیا ببینمت رفتم دیدم برام ی عروسک عیدی گرفته گفت قبل عید گرفتم بدم ک تو رفتی بعد امروزم بردم بیرون خیلی عزت و احترام انکار داره با یه ملکه رفتار میکنه هی میگه قول میدی ترکم نکنی؟ حتی الان میگه ب بابات جریان منو بگو اما واقعیتش من نمیتونم ب عنوان شوهر قبولش کنم اما هیچ بهونه ای هم برا کات ندارم چون با ادبه
خب خودت میگه بهم نمیخوره آدم زندگی تو نیست علت همینو بهش بگو
بگو علاقه ایی ندارم بهت
بگو عاشق یکی دیگه ام
خب بگو مناسب هم نیستیم
چرا علاقه نداری بهش
خب نیاز به بهونه نیست یعنی نمیتونی مثل ادم باهاش حرف بزنی و بگی نمیتونی باهاش ادامه بدی؟ واقعا سخته یعنی ترجیح میدی یا تحملش بکنی یا دروغ بگی؟
هر کدوم چند سالتونه
اگ جدی هستی بگو بهش همینارو
بهش زمان بده بشناسش بگو عجله نکنه نمیتونی تصمیم بگیری چرا یه پسر خوب رو انقد زود از دست میدین
پسری که دست و دلبازه مودبه پیگیره واقعا نایابه تو این زمونه یکم بیشتر فکر کن
اگه نمیخوایش نباید هدیه شو قبول میکردی
همچنین نباید باهاش میرفتی بیرون و خرجم کف دستش بذاری
داری با احساساتشم بازی میکنی اون فک میکنه جوابت مثبته ک باهاش دیت میری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز