رفته بودم بانک سرگرم کار خودم بودم کارمند فامیلشو صدا زد (خودشو ندیده بودم)ناخوداگاه اومد تو ذهنم همینجور که لبخند رو لبم بود چرخیدم یهو دیدمش جفتمون جا خوردیم از دیدن هم من ب رو خودم نیاوردم کارمو انجام دادم رفتم از بانک بیرون ولی اون سعی داشت هی بهم نگاه کنه اون لحظه برام خیلی حس عجیبی داشت 🥺
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
💖مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید💖👪برات اون وقتی رو آرزو میکنم که از ته دلت لبخند میزنی و میگی: خدایا این بیشتر از اون چیزی بود که براش دعا کرده بودم، شکرت..❤️و باز هم معجزه الله دختر قشنگم خوش اومدی😍
کما بیش میبینمش اما بهش اون حس قبلو ندارم غریبه هم نیست بعد از دیدنش هر بار میریزم به هم
برا من که ی غریبه آشناس ولی خب ما احترام رابطه ای که داشتیم رو تا لحظه اخر نگهداشتیم وقتیم ب یادش میوفتم یا وقتی دیدمش تمام خاطرات خوبی که داشتیم اومد جلو چشمم هروقت ب یادش میوفتم لبخند میاد رو لبم خیلی باهم خوب بودیم واقعا رفیق هم بودیم اما خب جدایی ب نفع جفتمون بود
💖مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید💖👪برات اون وقتی رو آرزو میکنم که از ته دلت لبخند میزنی و میگی: خدایا این بیشتر از اون چیزی بود که براش دعا کرده بودم، شکرت..❤️و باز هم معجزه الله دختر قشنگم خوش اومدی😍
💖مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید💖👪برات اون وقتی رو آرزو میکنم که از ته دلت لبخند میزنی و میگی: خدایا این بیشتر از اون چیزی بود که براش دعا کرده بودم، شکرت..❤️و باز هم معجزه الله دختر قشنگم خوش اومدی😍