از خواب پا شد شوهرم گفت تو نمیخواد امروز خودتو خسته کنی صبحانه با من گفتم نه نمیخواد دست به چیزی بزنی الان خودم میام صبحانه میدمتون تو فقط لطفا کتری رو آب کن بذار روی اجاق گاز جوش بشه...
دراز کشیده بودم با خیااااال رااااحت گفتم تا آب کتری جوش بیاد یکم ریلکس کنم یهویی دخترم اومد با جییییغ گفت بابا آشپزخونه رو آتیشششششششش زدهههههههه منو میگی دویدم دیدم از سطل زباله آتیشه که زبونه میزنه به سقف و شوهرم فقط داره دور خودش میچرخه بوی پلاستیک سوخته و دوده آتیش خونه رو برداشته بود و همینطور آتیش پرقدرت تر میشد...
دویدم کتری رو همشو خالی کردم تو سطل زباله آتیش خاموش شد ولی چنان دودی دااااااااد سریع رفتم پنجره ها رو باز کردم هود آشپزخونه رو روشن کردم 😫😫😫😫
نگم براااااتون که چه گند کاری شد توی آشپزخونه سطل زباله شناور در آب زباله های غوطه ور در آبو آشپزخونه در هم برهم.....
شوهر اومده کتری رو آب کرده زمانی که میخواسته کتری رو بذاره روی اجاق گاز یه مقدار از آب کتری ریخته روی اجاق گاز بعدش اومد دستمال کاغذی برداشت که آبهای روی اجاق گازو خشک کنه دستمال کاغذی آتیش میگیره شوهر من نمیبینه دستمال کاغذی رو میندازه تو سطل زباله سطل زباله هم آتیش میگیره
یه روز فقط یه کتری گذاشت روی اجاقگاز ببین چه بلایی به سر آورد
خوب شد گفتم نمیخواد صبحانه درست کنه وگرنه بی خانمان میشدیم