2777
2789
عنوان

پیامدها و راهکارهای زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر

| مشاهده متن کامل بحث + 12878 بازدید | 1118 پست
نیل عزیزم ممنونم ازت، تو این دو ماه بیش از 20 بار رفتمو اومدم با 50 نفر حرف زدم، بارها اوکی شد و دوب ...

ماشالله بهت فامیلی جان. حقیقتا پشتکارت ستودنیه. جالبه برام، خیلی ها رو با خانواده و شرایط عادی دیدم که به مشکلات مشابه تو بر خوردن ، اما وسط راه کم آوردن و وا دادن! اما تو‌با وجود اونهمه آسیب که دیدی، پیگیری خودت رو تا موفقیت نهایی ادامه دادی. این خیلی چیزا رو‌ نشون میده. نشون میده که ما حتی اگه خودمون باور نداشته باشیم، در جریان مبارزه دائمی خودمون، یه سری توانایی ها به دست آوردیم که شاید هر کسی نداشته باشه. صبر، طاقت و پشتکاری که میتونه هر مانعی رو از سر راه برداره...

هزار آفرین بهت عزیزم

یعنی پسش ندم؟ مبخواستم چیزی اوردن قبول نکنم، مثلا رفتن جایی سوغانی میفرستن از طریق بچها و شوهرم، عین ...

ااستفاده هم‌ نکردی بهتر! بهتره که نبینن از هدایاشون استفاده میکنی. اینجوری خودشون کم کم از خرج بیهوده خسته میشن.

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

خدا خیرت بده اصلا اینجا انگار از تنهایی درونم درومدم نیل جان بازم میگم خدا اجرت بده❤️❤️‍🩹

خواهش میکنم عزیزم، خودمم از شما انرژی میگیرم... پس این یه حس متقابله ❤❤❤

سلام عزیزمچه جالب بود راهکارت. تو در واقع زاویه دیدت رو نسبت به مسائلی که نمیتونی تغییر بدی عوض میکن ...

وقتی زیاد و با اطمینان بگی میرع تو ناخوداگاهت، 

من تو حریان خانوادم برا اینکه شوهرم سو استفلدع نکنه از شرایطم همیشه میگفتم من برا خودم یه ارتشم، 

تو این جریان کاری هم اینو گفتم و پاشدم رفتم پیکیزی، شوهرم میگف من فک میکردم بلوف میزنی نگو واقعا یه ارتش بودی برا خودت

ااستفاده هم‌ نکردی بهتر! بهتره که نبینن از هدایاشون استفاده میکنی. اینجوری خودشون کم کم از خرج بیهود ...

اخه اون موقع کیف میکنن که انقد ازمون ناراحته استفادع نکرد، حس قدرت میکنن، 

وقتی استفاده میکنم و ککم هم نمیگزه از ریلکس بودنم دق میکنن

ماشالله بهت فامیلی جان. حقیقتا پشتکارت ستودنیه. جالبه برام، خیلی ها رو با خانواده و شرایط عادی دیدم ...

خیلی سعی کردن با شگرذهای خاص گولم بزنن و زبونمو کوتاه کنن(گرفتن تعهد و...) ولی نتونستن ب لطف  خدا، 

البته منم همه جا رفتم حتی تخلفات اداری، 

یه کمم کش پیدا میکرد میومدم تهران

من میبینم مادری پدری به بچه ش محبت خالصانه داره،هواشو داره،تعریفش میکنه،مثابل دیگران ازش دفاع میکنه ...

آره میفهمم چی میگی خاطرات بد خودت یادت میاد ناخواسته مقایسه میکنه ذهنت منم هیمنم بغض میکنم 

کاری هم برای تلافی کردی؟ بجز قطع ارتباط

حقیقتا نه،

حتی هیچ یک از اقوام از قطع ارتباطم بی اطلاعن، 

پیش کسی چیزی نگفتم، 

معمونی های اقوام رو هم نمیرم، میدونم حرص میخوزه از دستم که پیش خانواده ش از نرفتن من سرافکنده س، ولی اونم بخاطر رو در رو نشدن با اون و دوری از بحث و جدل نمیرم، 

یه طورایی تلافی کردن به هر نحو رو شمشیر دو لبه میبینم که برا خود من هم ضرر میرسونه، 

ولی خب اون خودش اهل تلافی کردنه، شده حتی ب خودش عم اسیب بزنه به من اسیب میزنه و تلافی میکنه، بخاطر عمین تلافی کردناش باهاش قطع ارتباط کرذم، 


اینم بگم قبلا از شدت خشمم جوابشو میدادم، ولی بعدها دیذم به قول نیل حتی از عصبی شدن من هم خوشحال میشه،  در مقابل این ادما باید بی اعتنا بود اون موقع حرص میخورن

حقیقتا نه،حتی هیچ یک از اقوام از قطع ارتباطم بی اطلاعن، پیش کسی چیزی نگفتم، معمونی های اقوام رو هم ن ...

دقیقاااا اینم همینه ینی شده به هرنحوی تلافی میکنه به هرنحوی ابدا نمیذاره هیچییی تو دلش بمونه اما من برعکس اون همه چیییی تو دلم مونده آوار شده 

گاهی میگم باید عین خودش باشم قید همه چیو بزنم برم خودمو خالییی کنم

دقیقاااا اینم همینه ینی شده به هرنحوی تلافی میکنه به هرنحوی ابدا نمیذاره هیچییی تو دلش بمونه اما من ...

ببین شیشلیک باید به معنای واقعی تقیه کرد، 

یعنی ضربه بزنی بدون اینکه کمترین اسیبی به خودت وارد بشه، 

حقیقتا خیلی دردناکه، هم درد ما خودسون و هم درمانمون، 

گاها میگم غریبه ضربه میزد بهمون، دردشتو گروه کوهنوردی راحت تر بود، راحت تر فراموش میکردیم، غریله رو میشه با یه غریبه دیگه جایکزین کرد ولی نمیشه از جایی پدر و مادر رو جایگزین کرد، 

من تا دو ماه پیش هر جا افراد هم سن پدر و مادزم میدیدم یه جوری محبتم بهشون فوران میکرد که نگو، اوایل برام عجیب نبود ولی بعد گفتم من چمه که اینطوری میکنم، دیذم دوس دارم پدر مادری داشتم کع بغلشون میکردم ولی خب ندارم، برا هکین اینطوزی غریبه هارو (مادرهای دوستام) رو تو بغلم میکشم، 

تو گروه کوهنوردی با مردای خیلی مسن گپ میزنم، لبهم میگن دخترم قند تو دلم اب میشه،  از وقتی علت یابی کردم این رفتارام کمتر شده

ببین شیشلیک باید به معنای واقعی تقیه کرد، یعنی ضربه بزنی بدون اینکه کمترین اسیبی به خودت وارد بشه، ح ...

من دقیقا همینم بخدا فک. میکرذم خودم فقط اینجورم اما هی ک این کپ جلوتر میره انگار اخلاقای من نمایان تر میشه و از زبون شما میشنوم

دقیقا هرجا ببینم میرم محبت میکنم میدونی یه جور حس ارضا شدم اون کمبودی ک از طرف اونا داشتیم

دقیقا مادر دوستامو تو آغوشم میکشم یبار به دوستم مامانش گفت موهامو شونه کن اون گفت دستم بنده من گفتم خاله بیا من برات شونه میکنم دستش درد میکرد شونه مردم موهاشو حواسم بود دردش نیاد بعد با گل سر براش بستم بغلش کردم میدونی من بد جور کمبود دارم و از همه بیشتر این آتیشم میزنه ک فقط با من اینحوریه

گاها میگم ینی منو ایمقدر بی عرضه و ترسو و ضعیف و هنه خصلت های بدو میدونه ک فقط با من اینجوره

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز