پیامدها و راهکارهای زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر

خوبه ک هستید ❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹درسته حرفاتو کاملا قبول دارم خدا خودش این خشمو از وجودمون در بیاره 

فدای قلب و روح پاکت که بی نهایت بزرگ و زیباست❤️😘🤗

ممنون راهنمایی و همدردی مهربانانه و خواهرانه ات نیل قشنگم

چقدر به نکات خوبی اشاره کردی

تشویق کردن خودمون برای پیشرفت هامون، تمرکز رو نقاط مثبت امون،مقایسه نکردن خودمون با بقیه 

تو روابط اجتماعی و معاشرت با آدما حس میکنم مثل پیاز که لایه لایه هست منم چندلایه دفاعی و مقاوم دور خودم میکشم 

ممنونم خانم گلی از پیام خیلی خوبیتون، موفق باشید

ممنونتم ،🙏🙏

گل صحرا چه اسم کاربری زیبایی و چه تعریف قشنگی از روزگاری که بهمون گذشته کردی حقیقت هم همینه در اصل هممون تنهائیم  چه خوب گفتی که یه روزایی خیلی سخت گذشته ولی همینکه از پسش براومدیم و ادامه دادیم اتفاق خوبیه ، حرفات به دلم نشست ممنون از درک بالایی که داری بهترین ها رو براتون میخام از خدای بزرگ

انگار ادم پرت میشه به خاطرات گذشته

سودا هر چیزی که از نگاه عام نقطه ضعف هست جور دیگه تعبیر کن طوری که خودت رو بالاتر بگیری و بارها تکرار من ملکه ذهنت شه، مثلا

مثلا هیشکی پشتیبانم نیس و تنهام: خودم برا خودم یه ارتشم

فلانی بهم چپ چپ نگا کرد، میخاد ناراحتم کنه: ببینذچقد از دست من سوخته که به روش اورده

امادگی جسمانی خیلی هاتو ورزش از من بیشتره:  من با اینکه امادگی جسمیم اندازعاونا نیس ولی اراده م بیشتره و همون کارهارو انجام میدم

دیگران هم مث پدر مادرم در حقم اجحاف میکنن: من که مقابل پدر و مادرم تونستم بایستم، غریبه هارم سرجاشون میشونم

مثلا من درین باره میگم، این اقوام نیستن که منو بی ارزش میکنن، این منم که الان همشونو پرت کردم یه گوشه و مهمونی هاشون رو نمیرم✌😄

سودای عزیزم چند سالتونه؟ 

چقد درکت میکنم که گفتین زندگی هیچ راهی نذاشته، 

سودا ببین کدوم مسیر بسته س و چه مسیرهایی بازه، رو مسیرهای باز بیشتر تمرکز بذار، 

من یه دوره بخاطر شکست شغلیم خونه نشین بودم، شرایط سختی بود از لخاظ روحی، انقد تو خونه مونده بودم و با هیچ کس ارتباط نداشتم حالم بد بود، این گرفتاری اداری پیش اومد برام،  با خودم گفتم بیا اینم تفریح، پاشو برو هر روز با یکی درباره این گرفتاری حرف بزن، از تنهایی دربیا، این شد که هر روز پیگیریش کردم، در واقع مجبوذیم جنبه های مثبت رو ببینیم

سودای عزیزم تو خیلی قوی هستی، من بارها از خوندن کامنت هات شوک شدم، تو شرایط سخت خودتو رشد دادی، قدر خودتو بدون✌

خیلی غم انگیزه این خاطرات، 

فقط قسمت خیلی خوب این شرایط قوی بودنمونه که تونستیم از معرکه دربریم، 

منم اردبیلم، کیلومترها از هم فاصله داریم

واقعا اینجا هممون همو درک میکنیم و راحت حرفامونو میزنیم بدون اینکه قضاوت بشیم همدلی میگیریم

نیل عزیزم ممنونم ازت، 

تو این دو ماه بیش از 20 بار رفتمو اومدم با 50 نفر حرف زدم، بارها اوکی شد و دوباره زدن زیر حرفشون، هر بار که جر زنی میکرذن تو خودم میشکستم، احساسات مختلف تو من بیدار میشد، حس اینکه دیگران هم کثل خانوادت اذیتت میکنن از یه سمت اروممپمیکرد چون از دیت غریبه ها کمتر دلم میشکست،  از سمتی بخاطر تنهایی با 20 سی نفر جنگیدن دلم برا خودم میسوخت و باز یاد کارهای خانوادم میفتادم که حتی اوناهم منو تنها گذاشتن، یک روز عذاب کامل میکشیدم و میکفتم دیکه توان شکست مجدد ندارم و این کارو ول میکتم ولی فرداش پا میشدم میپوشیدم واکس میزدم و میگفتم تنقام روز قبل رو از همشون میگیرم و دوباره پیگیری میکردم کارهامو، 

تو این جریان هوش هیجانیمم تا حدودی بالا رف،  قشنگ یاد گرفتم کجا چطور رفتار کنم، جواب سربالا شنیدم چطور رفتار کنم، کجا عصبی شم کجا بخندم، 

نیل جان هر جا کم اوردی یاد شزایط سخت من تو این کار بیفت،  کم نیتر و پیکیری بکن، خدا برکتشو میده✌

چون سواد نداره دم به دیقه بهم تو روبیکا بهم ویس میفرستاد و هر چی از دهنش درمیومد بارم میکرد،  بارها ویس هارو نشنیده پاک کردم و در نهایت ترجیح دادم بلاکش کنم