2733
2734
سوم مهر ظهرش رفتم دفتر مرکزی شرکت
تا معرفینامه بیمه رو بگیرم
وقتی اومدم خسته و کوفته یه ساعتی خوابیدم
وقتی رفتم دستشویی یه ترشح سفیدی روی پام دیدم که از بچه ها شنیده بودم که علائم پاره شدن کیسه آبه
اما بد به دلم راه ندادم
خلاصه شوهر هم که سرکار بود
ظرفها رو شستم و شام پختم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
تلفنهای این شهر هم اون شب قطع بود
محمد یه سر اومد خونه و شام خورد
میخواست بره که بهش گفتم یه ساعتی بمون و بعد برو سرکار
تازه رو تخت درز کشیدم که....
همون اتفاق افتاد و من چند تا لباس آؤیا رو برداشتم و رفتیم بیمارستان
به محمد گفتم مطمئنم از این در سه تایی میایم تو
و اون میگفت نه
خلاصه اون موقع ماشین نداشتیم زنگ زد آژانس و رفتیم بیمارستان چمران
پرستارا گفتن وقت زایمانه
منم استرس وسایلی که قرار بود فردا با مادر برم بخرم و سیسمونی آماده نشده رو داشتم
زنگ زدن دکتر و اومد و
2738
بعد بیمارستان چونع یزد که باید 800 تومن بدید تا بستریش کنیم
و کارت بیمه تکمیلی رو قبول نمیکرد
ما هم کلا 80 هزار تومن پول همرامون بود
منم داشتم حسرت میخوردم که کاش ماامانم پیشم بود و به محمد میگفتم تا بچه دنیا نیومده به مامانم اینا نگو که نگران نشن
اعصابم داغون سیسمونی آماده نشده و تخت و کمدی بود که 5 روز بعد تازه حاضر میشد
من فقط شیشه شیر و یه دست لباس و چند تا چیز کوچولو خریده بودم و نگران غر غرهای مادرشوهرم بودم
خلاصه با دعوای دکتر مغازه ای با پذیرش بیمارستان قرار شد من برم اتاق عمل
موقع سوند وصل کردن و آماده اتاق عمل شدم و اون آبروریزی که وقتی راه میرفتم انگار بهم شیلنگ وصل بود
همش داشتم اونایی که گفته بودن دعا کن رو دعا میکردم
خلاصه گفتم قبل از اتاق عمل رفتن میخوام شوهرمو ببینم
با محمد خداحافظی کردم
نگرانی تو چشاش موج میزد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز