بسم الله النور💫
با توجه به درک اینکه زمان معنا نداره و اتفاق ها در هزاران زمان و هزاران مکان بطور همزمان میتونست رخ بده بخونید.
⏸ پرسیدم چرا خوشحالید؟؟
سرمو به سمت بالا چرخوندمو فریاد زدم به کل کائنات شما چجور مهربون هایی هستید که از دیدن درد مادر دارین لذت میبرید؟
هیچ کدومشون محلم نمیدادن و انگار اصن اون فرشتگان و ملائک در فضای اونجا منو نمیدیدن یا شایدم بهم توجه نمیکردن، نمیدونم.
به هیبت نورانی نگاه کردمو گفتم:چرا خوشحالن ایناها؟ چرا تو خوشحالی؟ چرا از نظاره کردن درد یک مادر غرق در خوشی شدید؟
حتی هیبت نورانی هم هیچ پاسخی بهم نداد و فقط ازون لبخندای دوست داشتنیش😍 که قربونش برم که چقد لبخند خوووبی بود😍، ازون لبخنداش زد.
انگار هیبت نورانی بهم اشاره کرد که حامد بیا بریم به زندگی مادر،
بلافاصله خودمو تو زندگی قبل مادر دیدم؛
ازریزترین جزییات نیک و بد تا بزرگترین اتفاق های خوب و یا بد زندگیشو دیدم،
و هزاران سوالی که بابت هر اتفاق ، من از هیبت نورانی میپرسیدم و با تصویر از زندگی مادر نشونم میداد تا پاسخمو بگیرم،
هزاران تصاویر و پرسش و پاسخ از زندگی مادر رو نشونم دادن.
تنها چیزی که ازون هزاران یادمه اینه که فهمیدم؛
چرا خوشحال بودن از درد مادر و جوابش چیه؟
تصور کن مادر در حال درد کشیدنه و سر نوزاد در حال بیرون امدن از دهانه ی رحم هست،
با هر دردی که مادر میکشید با هر آخی که مادر میگفت صدها اتفاق جذاب و زیبا رقم میخورد،
خیلیییی جذاب😍 خیلیی زیبا و بسیار منحصربفرد😍
به من نشون دادن بزرگترین درد جسمی که هیچ مخلوقی نمیتونه تحمل کنه رو ، خداوند به مادر در هنگام زایمان میده!
و اتفاقا مادر خیلی هم خوب میتونه تحمل کنه.
چون خداوند میخواست بهشتی کنه اون فضا رو؛
یعنی چی ؟ میگم...
بخشی از خطاها، گناه ها و الودگی های روح مادر تا قبل از اون لحظه به تصویر کشیده میشد برام و با هر درد، تموم اونها به سمت یکی از فرشتگان اونجا میرفت تا بسوزه و دود بشه به آسمان،
اینجوری برات میگم چون شاید کمی از زیباییش رو حس کنی:
تصور کن هر دردو اشک مادر حین زایمان، بشه بخشی از گناهانش که تبدیل شده به یک اسپند معطر، و داده شده به یک مامور خدا که اون اسپندها رو بریزه روی ذغال و دودی معطر ازش حاصل بشه که به آسمان میره و با استشمام معطر اون دود،
من غرق در خوشی، تعجب، هیجان، و زیبایی های منحصر بفرد بودم که نگاهم با دنبال کردن اون دودها...
ادامه بزودی در برگ۲۰