2777
2789
عنوان

خاطره ترسناک من 👻👻👻

| مشاهده متن کامل بحث + 1521 بازدید | 168 پست

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دروغه بابا.مخصوصا نوشین  که شده ایت الله بهجت

دارم میگم به جون مامانم راسته همشش کلا ما فکر میکنیم نوشین چشم سوم داره از بس همه چی میبینه خودشم خیلیییی اذیت میشه

میگذَره اَز گُناهامون اونکه اَز آرِزوهامون گُذشت..🙃🍃
2803

 اتاق باز بود و به حیاط دید داشت دیدم مائده خیره شده به حیاط برگشت به نوشین نگاه کرد میگه نوشین من دارم الآن اونی که تو پشت پنجره دیدی رو میبینم! گفتیم بگو چه شکلیه درست داری میگی یا نه زل زد به صورت نوشین، گفت سم داره! زانوهاش‌برآمدس! بدنش مثل غبار و دوده مشکیه! صورتش شکل مرداس ولی جنسیت نداره! دوتا شاخ داره!

میگذَره اَز گُناهامون اونکه اَز آرِزوهامون گُذشت..🙃🍃
2804

نوشین گفت یا ابوالفضل داره درست میگه ، گفتیم چطوری داری میبینیش گفت نمیدونم انگار روحم اونجاس
یکیمون گفت اگه واقا الان روحت اونجاس باید قرآن بگیری دستت پاشو برو قرآنو بیار گفت من اگه نگاهمو از صورتت بردارم دیگه نمیتونم برم اونجا ما رفتیم قرآنو اوردیم دادیم دستش خودمونم دستمونو گذاشتیم دیدم نمیتونه هی دستشو از رو قرآن میکشه میزاره رو دهنش! دستشو چسبوندم به قرآن گفتم یه سوره بخون گفت نمییتونم گفتم بخوون میخوام تو یه سوره بخونی با من تکرار کن سوره ناسو خوندم اونم پشتم خوند بعد دو دقیقه گفت دیدینش پشتم بود؟ گفتیم کی گفت پشتم بود جلوی دهنمو گرفته بود نمیراشت بسم‌الله بگم دستمو از پشت میکشید که نزارم رو قرآن!!

میگذَره اَز گُناهامون اونکه اَز آرِزوهامون گُذشت..🙃🍃
2805

حالا ما اینجاها واقعا ترسیدیم مخصوصا منو نگار که اصلا نمیفهمیدیم اینا چی میگن 
یهو مائده پاشد گفت آخخخ گاازم گرفت سریع شلوارشو دراورد دیدیم شکل گاز پشت زانوشه قشنگ جای شیش تا دندون گنده بود
این اولین چیزی بود که با چشم داشتم میدیدم😳 بچه ها به قرآن مجید اون جای گاز کم کم محو شد پشت ساق پاش جای چنگ افتاد، قشنگگگ یادمه میتونم الان بکشم براتون یه عالمه جای چنگ که بعد اینکه دیدیمش محو شد.. قشنگگ به گوه خوردن افتاده بودیم هرچی سوره و آیه میخوندیم انگار تاثیر نداشت ، مائده میگفت داره مجبورم میکنه که دوباره احظار کنم صداشو برد بالا گفت تو اگه منو بکشییی هم باز من احظار نمیکنم پشت در منتظر باش نمیزارم بیای تو چون قسم خوردم .. 

میگذَره اَز گُناهامون اونکه اَز آرِزوهامون گُذشت..🙃🍃

(اینم بگم ما توی اون روزای بعد احظار توی یه جمعی قرار گرفتیم و این قضایا رو تعریف کردیم اونجا همه گفتن بیاید دوباره احظار کنیم، همرو نوشتیم برقارو خاموش کردیم اومدیم شروع کنیم یکی از اون جمع که تو اتاق خواب بود یهو اومد برگرو از زیر دستمون کشید گفت نمیخواستم کاری کنم ولی شماها حالیتون نیست من داشتم میخوابیدم تو خواب  دیدم اینکارو انجام داده بودین من جنازتونو داشتم میدیدم که فقط چنتاتون راه فرار داشتین. بعد اون قسم خوردیم که دیگه اینکارو نکنیم )

میگذَره اَز گُناهامون اونکه اَز آرِزوهامون گُذشت..🙃🍃
2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792