سلام شبتون بخیر
امروز روز نسبتا شلوغی بود
صبح علی جون رو فرستادم مدرسه، بعدش یه ذره کنار مهدی خوابیدم تا فایزه بیاد
فایده که اومد یه ساعتی با لپتاپ کار کردم بعدش حاضر شدم رفتم اداره. کارم زود تموم شد برگشتم سمت خونه و تو مسیر آرد و خرما خریدم برای کلوچه خرمایی.
رسیدم خونه یکم خستگی در کردم و نشستم پای لپتاپ، فایزه زحمت نهار رو کشید
علی جون اومد نهار خوردیم
بعدش با همدیگه خمیر درست کردیم.
خمیر رو گذاشتیم استراحت کنه خودمونم رفتیم یکی دو ساعت خوابیدیم
بیدار شدم خرما ها رو گذاشتم تو ظرف ، رفت یخچال، بقیه شم هسته گرفتم و سرخ کردم برا کلوچه
علی جون بیدار شد چند تا تکلیف داشت انجام شد و برای معلمش فرستادم
ظرف شستم
کلوچه ها رو با علی جون و مهدی جون آماده کردیم
نوبتی رفتن ماکروفر
یسری برای فردا که علی جون ببره مدرسه(هیئت دارن تو کلاسشون و این نذری بود❤️❤️).
یسری برای خودمون.
یه دوش گرفتم
لباس خشکا تا شدن جم شدن
خونه مرتب شد
کیف علی آقا آماده شد
آخرین دور کلوچه تو ماکروفرها
سفره رو بندازیم شام بخوریم
قرانمم بخونم
و پایان روز رو اعلام کنیم