اخه دیگه اخلاقش از بد بودن گذشته . اونقدر خود خواه و خودبینه که سر کوچکترین موضوعی شروع میکنه به بد وبیراه گفتن
حالا من به جهنم عصری چنان با تحقیر با پسرم حرف میزد که انگار داره با یزید حرف میزنه پسرم هم طفلک از ترسش نه میتونست حرف بزنه نه گریه کنه دلم براش کباب شد
به خدا هنوز گریمبند نمیاد همش قیافه پسرم جلوی چشممه.اونقدر اینکارو کرده که اعتماد به نفسمونو کشته هیچ کاری نمیتونیم درست انجام بدیم
خدا جونم عاشققققتتتتممممممممم...مرسی که همیشه مراقبمی و منو رها نمیکنی..