یعنی شده😭 یعنی منم مامان میشم
با پیامت گریم گرفت
دارم برمیگردم دورت بگردم ، خیلی روز سختی بود برام
خیلی درد داشتم🥲 فکر کنم درد ازاد شدن تخمک بود الان کمتر شده ولی همراهمه
از طرفی هم وقتی تزریق کردم بعد چند مین یهو یه دلپیچه وحشتناک اومد سراغم مجبور شدم علارغم تاکید دکتر ک سرویس نرم ، برم سرویس
از اون موقع همش دارم خدارو قسم میدم ک بهم رحم کنه نجاتم بده
ظهری بعد تزریق خوابیدم ، خواب عزیز جونم رو دیدم بهم ارامش داد🥺 شاد بود ، گفت دلم تنگ شده اومدم ببینمتون
بهش گفتم اون یکی عزیز رو میبینی( مامان مادری ، مادربزرگام خواهرن) گفت ن ازش دورم🥲
درسته ربطی ب بچه نداشت ولی اروم شدم