زشت سنی ازت رفت دیگه سنت در حدی نیست که کسی بخواد بهت تذکر بده یا حرفی بهت بزن احترام سنتو نگه دار من جای شما اب شدم اون کاربر بهتون حرف زد نکنه مثل این پیرزنای که انگار توی دوران کودکی موندن متوجه سن شون نیستن بقیه هرچی بهشون حرف بزنن احترام سن خودشون ندارن و باعث تحقیر خودشون میشن روز خوش امیدوارم از این به بعد رعایت سن سالتون بکنید
نه نمیرم اصلا
بااینکه همه خودشون تو خونه هاشون سگ یا گربه دارن وبدشونم نمیاد ولی بازم نمیبرم حیوونا جز خونه ی مامان خودم یا مامانه شوهرم اونم اونا خودشون اصرار دارن وقتی میاین سگهاتو هم بیار والا بمیرمم نمیبرمشون حوصله ندارم پشت سرم حرف بزنن .الان خونه ی مامانم میخوایم بریم بابام جلوتر زنگ زده بود یکیشونو با ماشین همین دخترعمم بفرستم که رسیدن رشت بابام بره بگیره ازشون ولی اینکارو نکردم هم حیووونم دق میکنه بدون من و هم نخواستم تو رودروایسی قراارشون بدم هرچند اگه میگفتم از خداشون بود ببرنش ولی خودم دل ندارم حیوونمو دست کسی بسپرم
الان مامان بابام دوست دارن سگ شیتزومو رفتم اونجا بزارم واسه خودشون پیش اونا باشه خیلی دوسش دارنو میدونم بهش خیلی میرسن و رو چشمشون نگهش میدارن چون تنهان مامان بابام هدفشون اینه پانیمو نگه دارن از تنهایی دربیان ولی خواسته ی بیجاییه درسته سگه ولی من چهارساله که دارم باهاش زندگی میکنم و بهش وابسته ام و حکم بچمو داره و متقابلا حیوونمم وحششتناک وابسته ی منه و درسته با بقیه بازی میکنه ولی پیش هیچکس نمیمونه و حتی حین بازی کردن با بقیه هزاربار برمیگرده نگاه میکنه من هستم یا نه .حتی با شوهرم تا بیرون نمیره یا جلوتر راه افتادنی حتی تو راه پلع بارها وامیسته نگاه میکنه من دارم میام یا نه ...وحشتناک وابستمه .مامان بابامم خیلی دوست دارع و تو خونشون راحتهه و خیلی بهش میرسن ولی نمیمونه اونجا ...قبلا چندبار گزااشتم پیششون که برم بیرون از ده دقیقه ی دوم به بعد بابام هی زنگ میزد کجایی حیوون بی قراری میکنه پشت در نشسته گریه میکنه و تو این چچندساعتی که میزاشتمش اونجا حیووونم پشت در مینشست زوزه میکرد اشک میریخت بخاطر همین وابستگیش چون نمیتونم همه جا ببرم و توخونه تنها میموند گریه میکرد رفتم یه سگ دیگه خریدم که یه همبازی داشته باشهو تنهایی اذیت نشه و الان چون یکی دیگه خریدم مامان بابام توقع دارن این بچه اولیمو رفتم شمال بزارم واسشون .هم خودم نمیتونم روزی بدون داشتنش تصور کنم نمیتونم زنده بمونم هم حیوونم دق میکنه و مسیرم نزدیک نیست که برگردم پیشش
نمیدونم چجوری توجیهشون کنم ناراحت نشن .سگ دیگه ای هم دوست ندارن فقط،پانیو دوست دارن خیلیم دوسش دارن .فک کن واسش تشک خریدن پتو خریدن .بالش خریدن .اخه سگم مث ادم تو رختخواب میخوابه سرش باید روبالش باشه حتما ـکلی اسباب بازی عروسک و توپ خریدن واسش ..ظرف غذا ...همه چی اونجا داره ..میرم اونجا جداگانه واسش مرغ میخرن .کلی میرسن بهش ..بارها شده چون هواپیما نمیزاره سگ ببرم بابام اینعمه راه اومده مشهد دنبال من و پانی که مارو ببره شمال .در این حد اهمیت میدن بهش .موندم چیکاارشون کنم ناراحت نشن معضل شده واسم.
مامان من اگه یادم نمی داد رفتار نامناسب شمارو تاید می کردم متاسفانه مادرشما کم کاری کردن هرچند خودتون مادربزرگ اید دیگه ماشاالله بالای ۵۰سال سن دارید من باید بهتون تذکر بدم موفق باشین و امیدوارم از این به بعد مراقب کلمتون و ادبتون باشین مادر جان
چقدر زیاد شده کسایی که میگن مثلا عروس مگه کلفته که پاشه کمک کنه؟
واقعا نمیتونم درک کنم
اگه اون خونواده شوهر بد باشن حتی کمکم نکنی بازم بدی میکنن در حق آدم ولی اینکه بخوری و بری لم بدی اصن بی ادبی محضه!
بله درست میگین کاملا مشخص تفاوت فرهنگی و شخصیتی داریم ولا من که جای بچه ای شماهستم نباید به رفتار بی نزاکتان و بی ادبانه شما به این تذکر بدم و کاملا درست گفتی تربیت من با بچه های شما متفاوت چون قطعا بچه هاتون دالگوی تربیتی شون مادرمثل شما بود که متاسفانه رفتار درستی ندارن منم تربیت مادرمم که به شما باید ادب تربیت نذاکت یاد بدم با این سنتون
من اگه جای شما بودم ادامه نمی دادم به حرمت سنم ایشون جای بچه ای شما هستن و خیلی زشت براتون یه الف بچه درس تربیت بهتون بده هرچند حرف هاشون کاملا حق بهتره به احترام سنتون بیشتز از این ادامه ندید خورد نشین یه تن داره بهتون جواب های درست و دندون شکنی میده
