بخدا دیشبم نمیخواستم هیچی بگم اصلا سرجاش نیومد بخوابه رو مبل خوابید دادم پسرم پتو هم انداخت روش بعد حالا این همش بیدار بود دیدم یک هو داد میزنه بی ن اموس نمیبینی بالش ندارم بازم چیزی نگفتم بالش بردم براش بعد میگه تو بی ن امو سی بی شر فی بش میگم جلو بچه ها این چ حرفیه میزنی بعد میگه من غذا میخوام اما از غذای رو گاز نمیخوام جدید درست کن استامبولی درست کن درست کردم بعد میگه نه چرا رب زدی سفید درست کن باز درست کردم میگه نه ماهی دربیار آب بشه سرخ کن
بعد میگه من گرسنم نیس میخوام اذیتت کنم منم زدم ب سیم آخر هرچرتی بلد بودم بارش کردم