خودش وقتی میاد برام تعریف میکنه ک اینکارکردم و اونکار
من نمیدونم ب شوهرم بگم یان
شوهرم ادمیه ک کاری ب خاهرش نداره چون از اولش پدرش گفته کاریت ب دخترم نباشه خودم پدرشم الانم اتفاقی بیفته شوهرم بیخیاله
فقط نمیدونم بهش بگم یان میترسم بعدا اتفاقی بیفته پدرشوهرم بگه از کاراش میدونستی چرا بهم نگفتی