داستان زندگی من واقعی اما ترسناک

لایکم لطفا 

یه زیبا لایک کنه

رمان هست؟ 

لطفااا ادامش بگو من ده روز کل نی نی سایت و گوگل رو گشتم شبا تا دیر موقع تا ادامه تایپیک رو ببینم ..من باور دارم حرفاتو لطفا بگو ادامشو ما رو بی خبر نزارررر..خدا شفات بده و حواست به بچه هات باشه روحیشون حساسه

ادامشو گفت لایک کنید لطفا

یکی منو لایک کنه

سلام اسی من همشو خوندم حتی یجا پنجره باد می‌وزید باز شد ریدم بخودم 

یه چیزی میخوام بگم اون عکسه هست ک گذاشتی از بدنت

من تصویر یه زن با موهای ژولیده در حال جیغ و ناخوشی دیدم با تصویر یه تک چشم 

چشمی ک انگار از حدقه درونده ک رو تصویر سمت راستی اینو دیدم حالا نمیدونم شایدم تخیلات ذهنی باشه اما کلا از بچگی ب یجاها یا خطوط نگاه میکردم ب صورت شکل میدیدم هنوزم همینم خودم. خواستم بهت بگم واقعا برات آرزوی سلامتی دارم اما بنظرم یه مدت کلا عبادت بذار کنار ببین آروم تر نمیشی بذار بهدفش برسه تو ذهنت ببین میتونی گولش بزنی ولی بدون باور میکنم همه حرفاتو و یاد فیلم ترسناک افتادم

ادامشو گفت میشه منو لایک کنین 

یعنی خودت صدای خودتو شنیدی ک گفت ؟

و اینکه چیزایی ک گفتی ازون موجود من یاد کارای یه بیشرف افتادک اسکن مادرم اما من ابدا به انسانیت قبولش ندارم چ رسد مادری 

این حرکاتی ک گفتی این موجود تو بدنت در میاره عین چشم غره های ا سناک و حالت های غیر ارادی و گول زدم و بازی باهات و حیله گر بودن علنا منو یاد اون بی شرف انداخت ک از بچگی بشدت از من متنفر بودتاجایی ک میگم بچش نیستم اما از دادم و بچشم حتی با دشمن خانوادگیش خوبه حاضره حتی با قاتل خودش خوب باشه اما از من جوری عجیب غریب بد و تنفر داره حتی محبتم عین خار تو چشش هست شادیم عذابش میده ووو چیزای خیلی عجیب ک الان یه عده براشون عجیبه و میگن ن مادر همچین کسی نمیشه آجا لطفا ریپ نزنید این آدم نیست من یقین دارم یه شیطان هست خودش هیچی نمی‌گفت اما من از بچگی بشدت برام سوال بود و با روح بتوانم بازی می‌کرد من الان قیدش زدم و 6ماه کامل قطع رابطه اما از یکی از فامیل شنیدم میگفت مامانت وقتی بچه بود جن زده شده بود تو غروب گردنش کلا چپ میشد فکش قفل میشد خیلی ترسناک میشد حالت های غیر معمول داشت تا بابا بزرگم بر تش پیش جن گیر و اینکه وقتی بچه بودم هم یه چیزای کم رنگی یادمه ک بابام پیش مولا می‌برد خودش کاملا انکار میکنه اما حالا متوجه شدم ک از اول حالت های شیطانی داشته و مولا ها ازش بدشون میومد بشدت حس سنگینی میده ب ادم بشدت کلا قیافش الانم ترسناک دقیقا عین چیزایی ک اسی تعریف کرد بابام میگه یبار بردمش پیش یه سید میگه هنوز از در مامانت نیومده بود داخل سید دعواش مرد گفت هرکی میخواد بیاد داخل ولی این نیاد تازه سید هم بشدت ب مهربونی و خوبی معروف بده ول بابام میگه رفتارش با مادرت عجیب بود کلا از مامانت حس بدی گرف وعصبی شد گفت این داخل نیاد برههه

از بچگی چشم دیدن منو نداشت اینم بگم ملا من شخصیت و تفکر و ذاتم برعکس اون بی شرفمه شیطان صفته

ابدا ذره ای بهش نکشیدم و از بچگی بدترین شکنجه های روانی و جسمی روم انجام می‌داد اما من هیچی برام مهم نیست فقط عذاب های روانی و شکنجه های روحی خیلی آن دلمه و بهم صدمه زده تا این حد ک شکنجه های جسمی اصلا مهم نیستن برام

همش حس میکنم ذات اون یه شیطان

شیطان بشدت خبیث و من چون انرژیم برعکس اونه باهام اینقدرده

سلام عزیزم

امیدوارم که هر چه زودتر حالت خوب بشه 

از صبح دارم تاپکت میخونم خیلی ناراحت شدم که این همه زجر کشیدی و به نتیجه دلخواهت نرسیدی یه مدت منم گرفتار یکی از اجنه بودم که خداروشکر از شرش خلاص شدم  و تمام دردهایی رو که کشیدی با تمام وجودم حس کردم و چقدر لحظه های بدی رو پشت سر گذاشتی 

برات دعا میکنم خاهرم که هر چه زودتر به ارامش برسی 

منم لایک کنید🌹🌹

عزیزم مامنتظربقیشیم همین جا تعریف کن

خب عزیزم چرا براش کاری نمیکنی شاید اونم تسخیر شده هب

ذاتش لجنه

جوریه ک طرف سید جد دار بوده اون زمان ک مشکل همه رو حل میکرده اما انرژی نحسی اینو از دور میفهمه بیرونش میکنه 

بابامم پیش چند نفر رفته گفتن زنت ذاتش خرابه شیطانیه 

قلمت مانا عزیزم‌خیلی خوب با جزئیات مینویسی،خوشگلا ادامه اشو گذاشتن لایک کنید❤️🥲