ی بار مامانم رفتته بود دنبال خواهرم بعد منم از مدرسه برگشته بودم رو مبل دراز بودم تو حالت خواب و بیداری بودم ماطبقه سومیم ولی حس کردم دارم توی اون حال باز شدن در اصلی مونو شنیدم بعد راه رفتن مامانم توی راه پله رو هم شنیدم در خونه رو باز کرد و یهو یه کی با لباس مشکی انگار عبا طور بود خیلی سریع اومد تو صورتم بعدم یهو پریدم (اینم بگم مامانم چادریه) نمیدونم خواب بود یاچی بعدش که بیدار شدم نتونستم ازجام تکون بخورم که خونه رو بگردم و بعدشم مامانم ده دیقه بعد اینا اومد