آره عزیز اشتباه از من بود
همه چیو از روز اول ریختم زیر دستش
دیگه نمیخوام اون احمق سابق باشم
انگار شدم نردبان ترقی این آقا
ده ماهه ازدواج کردیم زندگیش زیر و رو شد
خانوادش، برادراش میان میبینن باورشون نمیشه یهو شد این وضع و روزش
اون وقت خودش به جای اینکه قدر دان باشه، محبت شو توجهشو روز به روز بیشتر کنه در جواب معرفتی که دارم واسش میذارم،. هر روز به نحوی اشک منو درمیاره و از زندگی سیرم میکنه
یک سال و خورده ای بود طلاقم تا این ازدواج
چون گفت دوست ندارم درستو ادامه بدی دوست ندارم شاغل باشی منه احمقم گفتم چشم
حتی پیاده روی میخوام برم دلش راضی نیست
میگه نرو تنهایی بذار باهم بریم
کلا ایده آلش اینه من بشینم خونه بیرون نرم یا با خودش برم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز