وای من همین چند ساعت پیش یه خانومی دیدم که مطمئن بودم میشناسمش اونم تا منو دید خیلی گرم سلام علیک کرد
گفتم ببخشید یادم نبود کجا دیدمت
بعدش صمیمی احوالپرسی کرد یه چند دقیقه گذشت گفتم ببخشی ولی من همچنان یادم نمیاد کجا دیدمت🤣🤣🤣🤣
🤣🤣
ولی فک کنم ناراحت شد باورش نمیشد یادم نمیاد
همسایه ساختمون کنارمون بود که جابه جا شدن دو سال پیش
واقعی بود😂؟
منم یبار رفته بودم آرایشگاه آرایشگرم هم سالنش طبقه اوله و مستاجر داشتن من آیفونو زدم و منتظر واستادم که یهو در روبرو که مال مستاجر بود باز شد و یه آقایی تقریبا ۲۵.۲۶ ساله از من کوچیکتر بیرون اومد و من هول شدم و سلام دادم به کسی که اصا نه اون منو میشناخت ن من اونو فهمید هول کردم و با ی لبخند گفت سلام عمو جان تا ی هفته یادم میفتاد به خودم فوش میدادم
خدا خیرت بده انقد خندیدم . منم یه بار با خواهر شوهرم تلفنی حرف می‌زدیم به جای اینکه بگم پسرتو ببوس گفتم شوهرتو بجای من ببوس . دیگه تا مدتها سوژه بودم
چند وقت پیش یه موتوری تو ترافیک از پشت زد بهم پیاده شدم با یه سیس عصبانیت و طلبکاری
بعد یه مرده که اصلا نه سر پیاز بود نه ته پیاز داد میزد خانوم هیچی نشده برو
اونوقت من خیلی جدی و آروم پرسیدم واقعا هیچی نشده؟؟؟🤣🤣🤣🤣🤣 واقعا سر درنمیاوردم
آخه برخورد شدید نبود ماشین ما هم پر از خط و خال
اومدم خونه فرداش شوهرم بردم تعمیرگاه ۴۰۰ پیاده شد اگزوز کج شده بود دیدم کجه ها ولی گفتم حتما از جاش دررفته 🤕
مدیریت بحران ۱۰۰۰ از ۱۰۰😁
واقعا راست میگی? چرا همچین چیزی گفتی ?
من ظهر خسته و گرمازده و نالان داشتم میرفتم اداره یه ۲۰۶ پیچید توجاده من پیاده بودم یهو راننده گفت سلااام ،اصلا عجیب بود نمیشناختمش
مامانم بنده ی خدا یبار میره قصابی که پاچه ی گاو بخره،😁
بعد چونکه یادش میره ، تو مسیر هی تکرار میکنه . پاچه ، پاچه،
پاچه..😂
بعد که وارده مغازه ی قصابی میشه میگه ؛ سلام پاچه😂😂😂
تا یه مدت خریدای خونه گردن من بود😂😂😂
مامانم از خونه بیرون نمیرفت😂😂😂😂
همکار شوهرم با خانومش اومدن خونه ،من درو باز کردم خانومش روبوسی کرد وقتی رفت آقا اومد تو ،رفتم که برم رو بوسی کنم باهاش 😑
یهو یادم اومدم کشیدم خودمو
آقاهه متوجه شد تا آخر مهمونی یه جوری پوزخند میزد بهم
ومن آب شدم🥴
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز