رفته بودم تزریق یک بچه بود حاضر نبود سرنگ بزنه اما

ن مادره هم باید بشینه گریه کنه ک بچه بیشتر بترسه و ناراحت شه

آها

همون البته دیدم از این مامانا هم🤐

ربط درستی دادم .اون که بچس بلاخره درد امپول و ترسش داره .کار مادره خیلی جالب بوده 

من خودمم امپول نمیزنم و میترسم

بچمم مجبور نمیکنم مگ اینکه خطر جدی داشته باشه

هشت تا امپولم تو یبار به بچه نمیزنن

بعضی امپولام فقط داخل سرنگی ان

در کل تاپیک عجیبی بود و دور از باور

ادم‌نمیدونه کدوم درسته واقعا 

مال من که انجوری بود درحدی که یه بار بخاطر واکسن آنفلانزا کل شهر رو دور زدیم تا یه جایزه انتخاب کنه تا آمپول بزنه الان خودش میره میزنه صداش هم در نمیاد

من یادمه مادرم می‌برد آمپول بزنم همیشه بهم روحیه میداد می‌خندید میگفت چیزی نیست

 خودم هم پسرمو میبرم میگم ترس نداره زود خوب میشی و باهم حرف می‌زنیم و گاهی میخندیم 

این نظرات واقعا برای افرادی هست که هنوز مادر نشدن 

از نظر من ربطی بهم نداشتن

چ رفتاری از نظر شما درسته در این شرایط

منم تا شونزده سالگی تفاوت سرم و سرنگ رو نمیدونستم

بچه ای که از آمپول میترسه به هیچ صراطی مستقیم نیس اون لحظه

دختر خودم موقع آمپول باید من و باباش به زور نگهش داریم

اون لحظه از هر کلکی میخوای استفاده کنی تا راضی بشه 

شاید اون مامان خجالت زده شده خندیده یا هرچی،،حتما که قصدش تحقیر بچه ش نبوده 

گلم واقعیتش من اصلا نگرفتم موضوع رو یعنی چی امپول زده سرنگ نزده 

دقیقا

منم ب بچه هام میگم میگم مامان گریه کنی بیشتر خودت اذیت میشی چون اول و اخر باید اینکارو انجام بدی منم میترسم ولی امپول میزنم 

با خنده و شوخی میبرمشون 

گریه ام کنن کردن دیگه

ادم بزرگشم با امپول مشکل داره 

عزیزم خودت مادر هستی؟؟؟؟؟

منم پریروز توی ی مرکز سونوگرافی بودم یه پسر بچه ۵ ۶ ساله میخواست سونو بده ولی مقاومت می‌کرد و می‌ترسید،  )بااینکه سونو ن درد داره ن چیزی) خلاصه هی فرار می‌کرد،  مامانش تا ی جایی باهاش کنار میومد حرف می‌زد،  از ی جایی ب بعد عصبانی شد، و یکی محکم خوابوند تو گوش بچه!!!!! صدای بچه سه برابرشد تو اون محیط!!!!!

میخوام بگم منم وقتی صدای گریه بچه رو شنیدم دلم ریش شد، ولی من خودم یک مادرم.....میدونم گاهی وقتا بچه ها از حوصله خارج میشن.....و باعث میشن از کوره در بری....البته بعدش مثل چیییییییی عذاب وجدان میگیری!

اینو گفتم لطفا یک مادر رو صرفا براساس ی رفتار ، قضاوت نکنید...حالا اون مادر توی تزریقات ، سر بچه داد میزد یا کتکش میزد بازهم قضاوت میشد........

باور کنید پسرم ۴ ساله بود رفتیم آزمایش مثل آدم بزرگ رفت انجام داد اومد بدون ذره ای گریه و ...

بچه ها که درکی از شرایط ندارن ما باید بهشون کمک کنیم