من شوهرم همیشه ساعت ۱۲ میومد خونه دیشب خیلی خیلی دیر کرد و من همش زنگ میزدم تا ازش ی خبری بگیرم ساعت های دو اینا بود جواب تلفن رو داد
منم از شدت نگرانی فقط با گریه صداش میزدم میگفتم حرف بزن قربونت برم کجایی یهو ی اقا گفت بابات پیشه منه نگران نباش گفتم تو کیی گفت من رفیقشم گفتم شوهر من رفیق نداره ک.صشعر نگو گوشی رو بده بهش گفت بیمارستانیم گفتم بیمارستان چی ادرس بده گفت بیمارستان حیوانات 😐😐گفتم چی گفتی گفت بیمارستان حیوانات شوهرت مریضه قطع کرد
بعد چن بار زنگ زدم جواب نداد انقدر زنگ زدم جواب داد گفت میشه انقدر زنگ نزنی گفتم گوشی شوهرم دست تو چیکار میکنه گوشی رو بده بهش گفت نمیشه
با گریه گفتم تصادف کرده
گفت ن بابا خانم ی گربه بدبخت رو بلند کرده کوبیده زمین الانم گربه رو اوردیم دامپزشکی پول درمانش رو بده
منم گفتم خب گوشش رو بده بهش گفت من داخل شوهرت بیرونه نمیشه
بعدش گفت تو صدات کوچولویه یا خودت بچه ای منم بدم اومد قط کردم😑
واستاید ادامش رو بگم راهنمایم کنید