من دوتا نوزاد دارم بعد خارشوهرم ۲۰ سالشه مامانش اینا سالگرد دایی شوهرم رفتن همون روز حال من و شوهرم و خاروهر ک پایین ما میشه بهم خورد مریضی شدید حالا شوهرم س تایی س بار دکتر رفتیم مامان من اومد خونم اما عصری گفت بیا بریم خونم بهت برسم منو بچه هامو برد حالا شوهرم موند پیش خاهرش گفت حالش بده و تنهاس
درصورتی ک ننه اش میتونست بگرده
از دیروز ک انقد مریض شدیم هنوز نیومدن و فاصله فقط ۶ ساعت راهه
حالا شوهرم میگه شام بزار برا آبجیم ببرم
من گفتم ن و ابکه باهاش دعوا کردم چرا پبش ابجیت موندی با ما نیومدی
احمق ها هنوزم دور روز رفتن نیومدت من با دوتا نوزاد به اینا برسم