صبحانه املت آورده بود با نون پنبر
املتو خوردیم
گفت تینا نون پنیرم بخور اگه سیر نشدی
یهو بی منظور گفتم نه انقد محله کارم جلومون پنیر میذارن دیگه تازگیا دل درد میشم پنیر میخورم
گفت عه مرباعم داریم
گفتم نه نه الان که سیر شدم
منظورم سره کارمه
بعد رفتیم شوهرم گفت کاش اونجوری نمیگفتی مامانم ناراحت شد
خاک تو سرم چرا من لال نمیشم بخدااا منظوری نداشتم