بازی میکردیم . گفت کسیو دوس داری من گفتم نه
بعد نوبت من بود ازش پرسیدم کسیو دوس داری.گفت یه نفر هس . ازش پرسیدن تو دانشگاه گفت نه
بعد حروف اسمش رو گفت . قبلا هم چن تا حرکت زده بود. دیگه همه فهمیدن منم . منم فرار کردم.
فرداش خواهرش هی میخواس باهام حرف بزنه من در میرفتم. آخرش گفت فرار بسه دل داداشمو بردی . میخوایم بیایم خواستگاری