شما شوهر منو نمیشناسی
خدا نصیب گرگ بیابون نکنه
حتی گواهینامه نداشت فقط پنج سال جنگ داشتم تا بره بگیره تا یادبگیره چقدر تصادف کرد من بدبخت این دادگاه اون دادگاه اسیریودم آخر مادرش برگشت گفت پسرم باهوشه
آره از اونور بوم افتاده از خنگی درجه اوله
من ده سال بامادرشوهر ی جا بودم تاپای طلاق رفتم حتی مامانش رفته بود خواستگاری انقدر همه بهش گفتن تاازاون جهنم دره اومد بیرون دقیق ده سال موهام سفیدشد تو جوونی تا بیاد بیرون
برای کارش گفتم برو ی کار دیگه من هیچی نمیخوام رفت نتونست برگشت دوباره ب همین شغل مزخرفش
اینارو تعریف کردم تابدونی همچین آدمی رو هل دادن راحت نیست
باز لاک پشت قدمی برمیداره این انقدر ترسووبی عرضه ست که فقط پس رفت داره
اونوقت چطور با کدوم سرمایه برم مرکزشهر مغازه بگیرم
من خیاطی بلدنیستم ازخیاطی هم متنفرم
فقط ازخدا میخوام بچه هام بتونن زندگی خوبی فراهم کنن
من ک سوختم آتیش گرفتم
من سرکاررفتم آخر خودم ناقص شدم برگشتم
زانوم آسیب دید چون درآمدنداره خوردوخوراکمون افتضاحه
تو دوران شیردهی یبوست گرفتم هموروئید گرفتم عمل کردم
زانوم آسیب دید چون بدنم کلسیم نداره
من دارم باهمچین شرایطی زندگی میکنم
افسردگی گرفتم افتادم خونه میومد میدید میخوابم کیف میکرد چون دیگه بقول خودش صدام درنمیومد
تو زندگی باهاش خیلی کوتاه اومدم از نامزدی و مخارجش توهمه چی جای قدر براش عادت شد
بیرون نمیره میگ تابستونا گرمه زمستونا سرده
جمعه یه ساعت بخواد بره بیرون انقدر دددوبیداد میکنه میگ بیرون چیه گردش چیه
تاحالا رستوران نرفته مردمو بیرون میبینه برای زن وبچه اشون خرج میکنن چون خودش درآمدنداره باداد مارو خونه نشین میکنه
خدا نکنه ی وسیله مثلا لامپ توخونه خراب بشه دیگه دوباره خریدنش ب تاریخ می پیونده
کدوم دردمو بگم
نگید چرا پس بچه آوردی گفتم تاطلاقم رفتم نذاشتن
من هرروز میگم کارتو عوض کن این شغل درآمدنداره روزی نداره
ی کلمه میگه من همینم از پسش برنمیام نمیتونی برو خونه بابات