بچهام خواب بودن بیدار. شدن شوهرمم خاب بود
بعد بیدار ک شدن همه برقا رو روشن کردم
شوهرم گفت مگه عروسی عمته ک چراغونی کردی
گفتم خب دلم میگیره گفت بجهنم
بعد مادرش تمام برقای خونشون رو روشن میکنه ( باهام ی جا میشینیم پول برق و آب گاز مشترکه همه رو شوهرم میده)
بعد گفتم چطور ننت تمام برقا رو روشن میکنه میگه قلبم میگیره هیچی نمیگی گفت ننم بهترین لیاقت هاس بگه بمیرم میمیرم تو لیاقت نداری
مگه من چی گفتم ؟؟🙂💔 من مریضم سرما خوردم
قرار بود امروز دکتر برم با مامانم
بچها مو بزارم پیش مادرشوهرم
اینجوری ک گفت به مامانم زنگ زدم ک نمیام گفت برای چی گفتم آخه لیاقت ندارم
خیلی دلم گرفت دارم میسوزم تو این زندگی کم آوردم
بچها رو مثل گل جمع میکنم خونه زندگیم تمیزیش زبون زد فامیلشونه
دیگه باید چیکار بکنم ک لیاااقتتت داشته باشیم
خدایا واقعا میبینی؟؟؟؟