دوستم صبح دستم و فشار داد بهش گفتم نکن و اینا و یه زنگ که قهر کرد خودشم اومد آشتی
رفتیم کلاس آخر دستم و بشگون گرفت منم زدم بعد به معلمه گفتم گرمه میشه کنار پنجره بشینم گفت باشه و منم نشستم .. بعد از اونور میگفت بچه ها باهاش حرف نزنید خورده بیسکوییت داشت پرت کرد سمتم یه وجب از لبم پایین تر
فردا چیکار کنم