قبل عیدی شوهرم یه گاز بزرگ داریمگفت میدم به شاگردمعازش لازم داره نذری داره..((مغازمون نزدیکه با شاگردش هروز همو میبینیم))بعد بعد یه ماه یکی دوبار بهش گفتم بهش بگو اینا چیزی نگفت ..امروز شاگرد رو دیدمگفتم فلانی گازمنو لازمندادی برام بیارش ..بنده خداگفت پیش من موند چندوقت پیش پسر دایی شوهرم خواستگاری داشتن بردن ...بعد اومدم به شوهرمگفتم به شاگرد گفتم