گفتم بذار ببینم همسرم کجاست که همسرم گفت من نزدیک نیستم
خلاصه بهش اطلاع دادم,با کمال پرویی هی میگفت خب خودت بیا گفتم نمیتونم خیلی دورم به شما نمیرسم الان
تلفن رو بدون خداحافظی قطع کرد
شب مسیج داد فردا صبح هستی
گفتم بابا جان کلا شب میتونم تحویل بدم سرکاریم نیستیم
خلاصه گفتم فقط جمعه ظهر به بعد میتونی بیای
و درنهایت بهش گفتم پتوها کهنه ان چیز قابل داری نیست
ملحفه اش پاره شده
خشکشویی باید بشه
ارزش این همه مسافت اومدن نداره
دیگه جواب منو نداد
پنجشنبه ساعت ۴:۱۰ صبح که من خواب بودم مسیج داده هستی فردا
که من گوشیم تو حالت هواپیما بود ندیدم و خواب بودم
صبح ساعت ۱۱:۳۰ بیدار شدم جمعه بود بیشتر خوابیدم
دیدم دوتا ایرانسل ساعت ۱۱:۳۰ زنگ زده
بعدم پاشدم رفتم
دنبال کارم دیدم باز زنگ زدن همون ایرانسل ها
شماره ها ناشناس بود من بی تفاوت گذشتم گفتم شاید مراجع باشه خودش زنگ میزنه باز
خلاصه همسایه امون ناگهانی دیشب فوت شده بود اصلا شوک شده بودیم خر تو خر شد
من از گوشیم غافل بودم