روزایی ک کاری میکرد جایی میرفت میگفتم منم دلم خواست اگ خودش تنها بود میگف اماده شو میام باهم بریم یا اماده شو میام میریم باهم انجامش میدیم حتی یه بار پاش بد سوخته بود کف پاش با اون حال من گفتم دلم میخاد برم فلان جا با اون پاش و حالش اومد منو برد :))
ی بار دایم سر یه مسئله ی سیلی زد بهم و وقتی زنگ زد دید دارم گریه میکنم کلی قاطی کرد و میگفت میام خونتون با دایت حرف میزنم ب چ حقی دس رو تو بلند کرده هی داد میزد ک گریه نکن
چن بارممیگفتم گریه کردم میگف چرا تو گرسه میکنی این سری گریه کنی میکشمت
همیشه هوامو داشت خداییش
صب تا شب ما کلی باهم تلفنی حرف میزدیم و چت میکردیم
ولی بعصی وقتا واقعا سرد میشد جوری ک دلم میخاست بشینم گریه کنم از دستش
این یه هفته کلی باهام سرد شد ۵ بار در روز زنگ زدنمون شد ۲ بار همش بیحال بود ناراحت بود ک برگشته بود ب دوست مشترکمون گفته بود من دوسش دارم ولی ن میتونم باهاش باشم ن میتونم کات کنم