شوهرم بچه ننه س خیییلی زیاد...منم متاسفانه نشون دادم پیش مامانش ک ناراحتم از این موضوع..الان اومدیم خونشون،شوهرم رو پای مادرش خوابید،مادرشوهرم ی نگاه ب من کرد با چشاش اشاره کرد ک ینی ببین،ی لبخند موزی زد،شرروع کرد ناز کردنِ شوهرم..خیلی ناراحت شدم ازش،چون پیش شوهرم مدام میگه بچسب ب زنت،زنت. دوس داشته باش و...بعد یواشکی منو میخواد ناراحت کنه،حالا هرجقد من بگم شوهرم باور نمیکنه
مادرشوهرم پیش همه ی مردم و پیش شوهرم مادر هایی که ب پسراشون وابسته هستن و عروس هاشونو اذیت میکنن رو بد میدونه و میگه وااای ادم باید پسرشو ول کنه بره برای خودش زندگی کنه،از اونطرف زیر پوستی نمیزاره ازشون دور بشیم،شوهر منم بچه ی دومشه..