طلاق یا موندن؟فقط متاهلا بیان

طلاق چیه دختر؟! دیگه نگو حتی پیش خودت! رفت و آمد کم کن! اطلاعات از زندگیت ندین! یه مدت همه چیتون دو تایی باشه! گردش، تفریح، تولد، سفر، حتی اگر باهم به یه مهمونی یا عروسی دعوت شدید دوتایی دیر تر یا زودتر برید ولی باهم و همزمان نباشه! در کل کاری کن بیشتر با تو وقت بگذرونه! و بهش خوش بگذره کم کم بعد چند سال وابستگیش کمتر میشه صبور باش🙂

شوهر منم همین بود مادرش رو میاورد خونمون می‌گفت باید بین ما بخابه منم اذیت میشدم یه چهار سالی درگیر بودیم تا اینکه من بیخیال شدم یعنی هر زمان که مادرش میومد شوهرم رو ول میکردم کلا و بی توجه بهش حتی به مادرش توجه میکردم و در نتیجه شوهرم عوض شد الان شوهرم هیچ جوره دیگه جاشو از من جدا نمیکنه به مادرش هم نمیچسبه  مادرشوهر منم دقیقا مثل مادرشوهر تو 

دیدی پس دچار بحران پیری زودرس شده، خودش شاید قبول نداشته باشه، اما این بحران روحی رو همه ی زنها به خصوص و حتما دچار میشن، مردها هم البته، بچه، حسود، خودخواه، نفهم، پول دوست، قدرت طلب، برای اینکه روحشون باور نکنه ،بچه و ناتوان و تشنه ی محبت شدن....

به خدا همه ی مادرها حتی مادر خودت هم این طوری میشه، فقط بدبخت اون بچه ی رادست تره رو که زورشون برسه بیشتر اذیت میکنند، که صبر بر اینها خیر دنیا و آخرت میاره، حالا هر دینی داشته باشن

[QUOTE=335782391]عزیزم ممنون از لحن آرومت،اروم تر شدم شوهرم اصلا گوش نمیکنه ک رفت و امدمون کمتر بشه،نمیدونم چ کنم.

مستقیما که نباید بگی رفت و آمد رو کم کنیم،ببین مثلا اگر هفته ای سه بار میرید یه بار بگو دور از جونت حالم خوب نیس.یه بار دیگه بگو امشب خیلی خستم ویه بارش رو قبول کن....

خودمو زدم به بی‌خیالی که این رفتارها برام مهم نیست و رابطمو با مادرشوهرم‌ بهتر کردم براش هدیه خریدم خوب پذیرایی کردم و خودم جاش رو آنداختم کنارمون از اون طرف به خودم هم رسیدم و اصلا به شوهرم توجهی نکردم‌جفتشون دیدن با این قضیه مشکل ندارم شوهرم بعد از یه مدت دید من انگار نه انگار نیازش هم رفع نمیشه یواش یواش بیخیال شد 

آره یعنی ردش نمی‌کردم غیر مستقیم میپیچوندم میگفتم مامانت هست زشته حالا بزار بعدا اینجوری برای شوهر من به مرور زمان این جواب داد حالا شمارو نمی‌دونمنمیگم این کارو امتحان کن آدما با هم فرق دارن ولی کلا سعی کن بیخیال باشی و مادرشوهرت اصلا نفهمه که ناراحتی تا سو استفاده نکنه اذیتت نکنه با این روش 

یه چند وقت بعد بگو بهش رو راست با لبخند و خنده که دچار سوءتفاهم شدم سخت گرفتم چون 

 شوهرم رو خیلی دوست دارم همش میخام باهاش تنها باشم از این روزا لذت ببرم بعدا بچه بیاد نمیشه وگرنه شما مادرمی عزیزی منم چون مثل مامانم هستین  باهاتون راحتم بهتون گفتم دلیلی برای ناراحتی وجود نداره همیشه بگو بهش تو مادر منی من دخترت دلت نمیاد دخترت ناراحت بشه من مادرشوهر م تا میخاد حرفی بزنه اینجوری میگم دیگه نمیتونه حرفاش رو ادامه بده   اینطوری بخاد هم نمیتونه علنا با حرفی ناراحتت کنه به اصطلاح یه کم زبون بریز زبون خوش مار رو هم از لونه ش می‌کشه بیرون در عین حال کار خودت رو بکن حرف خودت رو هم پیش ببر کلا نقطه ضعف دست هیچ کس نده و هر کاری کرد هر حرفی زد اصلا به خودت نگیر بی محلی بهترین جوابه