قضیه از اونجا شروع شد که مادر شوهرم مهمونی دعوت کرد خاله هامو مامانم اینارو منم رفتم کمک کردم وسایلا آماده نبود عجله داشتیم منو مادر شوهرم هلاک بودیم ازشوهرم کمک خواستم کمک نکرد که هیچ کلی حرف گف گف موندیم مصببت فلان هر چی میگفتم لج بازی میکرد پیش مادربزرگ خودش و خانوادش برگشتم گفتم چرا خودتو نشون میدی اینجوری میکنی برگشت عصبی شد گف به کارت برس با صدای بلند بعد که مهمونا اومدن پیش مهمونا اصلا با من حرف نزد میوه گرفت به همه منو رد شد منم واقعا ناراحت شدم اومدم خونمون بهش پیام داد کلی حرف گفتم گفتم فاتحه تو خوندم گفتم نه پول داری نه قیافه یکم اخلاق داشتی اونم دیگه نداری اونم عصبی شد از اونمقع شش روز میگذره و هیچ خبری ازش نیس😔نه زنگ نه پیام منم نمیخام پیش قدم بشم ☹️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
توعقدگفتی نه تیپ داری نه قیافه پس چرا زنش شدی؟من۱۳ساله بدترین دعواهاروکردم اینونگفتم درسته کار اون خیلی اشتباه بود ولی تومیتونستی باسکوتت کاری کنی به التماس بیفته
اگه میشه برای شادی روح مادرنازنینم وداداشم یک صلوات بفرستین🌷🌷🌷