2737
2739


مامان همسرم سرطان داره. 

به خاطر همین قرار شد عید رو بریم پیششون. 

همسرم گفت باید کمک حال باشیم کمی و گفتم باشه تلاشم رو میکنم. 


من سه تا بچه کوچیک دارم و ۶ ساله و ۴ ساله و یک سالن. فقطم بخاطر اونا رفتم. سری قبل گفتم تنها برو ولی این بار شوهرم گفت باید بیای.



یه جاری هم دارم خدایی خیلی زرنگه و کلا از ایناست که زبانزد هست. البته بچه هاشم بزرگن. ۱۵ ساله و ده ساله و سه ساله که از شانس من خیلی هم ارومن. 


بعد کلا، این جاریم تا من می اومدم یکاری کنم رودتر انجام داده بود. یه چیزی تو مایه های میگ میگ. مثلا داروهارو میداد و به مادرشوهرم میرسید. 


منم کلا وقتی رشته کار از دستم در بره نمیتونم. تمرکزم رو از دست میدم. سعی کردم به جاش تو کارای پشت صحنه باشم. مثلا ضرف شستن و ... 

در کل میدونم سیاست غلطی داشتم ولی بیشتر از دستم نمی اومد و بچه هام نمیذاشتن خدایی که بتونم کارای انتایم رو انجام بدم. 



حالا شوهرم تا لحظه اخر خوب بود نمیدونم لحظه اخر چی گفتن بهش که این تو راه سر چیزای چرت و پرت بهونه اورد و دعوای حسابی راه انداخت. حالا امشب میگه تو چون اونجا کار نکردی و به مامانم نرسیدی عصبانی شدم. 


در صورتی که منم اصلا جام ننشستم. و سر پا بودم ولی خب بهرحال کار بیشتری هم از دستم بر نمی اومد. قصد اینو نداشتم که کار نکنم و اینا. 




 شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی

خیلی حس بدی دارم. حس بی عرضگی بهم دست داده. 

حس میکنم به چشم بقیه اینجور اومدم. 

همشم دلم میخواد بدونم کی چی گفته ولی شوهرم نگفت کی چی گفته

 شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
ولش کن ...وقتی جاریت نیست برو

جاریم زن خوبیه و حقیقتش اگر نبود، کلا من اونجا پس می افتادم با اون حجم مهمون و مراقبت از دو تا سالمند. بحث جاریم نیست اصلا. 

 شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی
حالا ماجاریا از لج هم هرکی کمتر کار کنه زرنگ ترع😶

یه جاری دارم ک فامیلشونه اون اصلا نمیاد کمو. یکی دیگم هم کم می اومد. 

ولی اون دوتا همسراشون بهترن و حامی ان. 

هر کاری کنن قدر دانن. 


از شوهر خودم در عجبم که چه توقعی داشته از من

 شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی
خیلی حس بدی دارم. حس بی عرضگی بهم دست داده.  حس میکنم به چشم بقیه اینجور اومدم.  همشم دل ...

شوهرت بهش برخورده .

چیزی نیست .

تقصیر تو نیست .

ولی دیگه جاریت نیست برو خونه شون .

جاریت هم مقصر نیست خوب دستش بازتره .

ولی جاریت و بقیه نباشند برو .

نوبتی

فتوشاپ رایگان طراحی کارت ویزیت طراح کارت پستال طراح کاتالوگ 
2738
یه جاری دارم ک فامیلشونه اون اصلا نمیاد کمو. یکی دیگم هم کم می اومد.  ولی اون دوتا همسراشون به ...

اره شوهر ادم که پشتش باشه نمیتونن بگن بالا چشمت ابرو امان از وقتی که مرد پشت زنش و خالی کنه هعیی

کاربری دست دونفر
عزیزم شما عروسی با سه تا بچه دمت گرم پسرش خدایی نکرده فلج نشده که بهش میرسید مادرشونه

منم همینو گفتم. برادرشوهرم همش پیش مامانش میخوابید شبا. 

به شوهرم گفتم، دیدی من نمیتونم رسیدگی کنم حداقل تو بجای اون داداشت شبا مراقبت میکردی از مامانت تا اون بره پیش خانومش

چرا میگذاشتی اون داداشت بره که حالا بخوان بگن که اون داداش و زن داداشت ال و بلن و ما کار نکردیم. 

 شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی

۶ تا بچه اونجا بود سرصدا نبود؟مریض داری میکردید مثلا؟

به شوهرت بگو اولا وظیفه توعه از مادرت نگهداری کنی نه من حالا که اومدم عوض تشکرته بعدم نوبتی برید تا به همه چی برسید 

جاریم زن خوبیه و حقیقتش اگر نبود، کلا من اونجا پس می افتادم با اون حجم مهمون و مراقبت از دو تا سالمن ...

میدونم .

نوبتی کنید .

میدونم جاریت زن خوبیه .

اوضاع اونجا اینقدر افتضاحه شوهرت تحتفشاره .

من بابام یک ذره پاش زخمه به خاطره قند .

کلی حرص و خوردم به داداشم مجرده من هم مجرد فحش میدادم چرا چرت و پرت خوردید چرا تحرک نمیکنید .تحت فشاره عصبی میشیم .

نوبتی برید .بچه ها را بزار دست شوهرت .

فتوشاپ رایگان طراحی کارت ویزیت طراح کارت پستال طراح کاتالوگ 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687