من محبتی از پدر و برادرم ندیدم یه حرفایی میزد پدرم یاخواهرم قبلا فوش منظورمه ک روم تاثیر گذاشت
من یه مدت با یکی از آشناها بودم پسره هول هول بود خالم همیشه میگف میخواستم بلاکش کنم گف ن بزارش کم کم ازش خوشم اومد خوشگل صداش قشنگ پولدار انقد خوب رفتار میکرد ک نگو من بهش عکس میدادم و ویس حتی رابطه داشتیم ولی کامل نبود هر بهونه میوردم یه جواب داشت
خب
خب
نفهمیدم چی نوشتی اصلا
کاش کامل بگی د
من دوسش داشتم همیشه کنارم بود حرف میزد باهام باعث می‌شد یجورایی حواسم رو پرت میکرد نسبت به اطرافم حالم خوب بود باهاش
اصلا نمیذاشت من برم یا خرف رفتن بزنم آخرش خودش بعد اینکه اومد پیشم سرد شد ۲ هفته بعدش
آخرش میگف حالم بده و بهونه های دیگ منم کات کردیم استوری فیک گل گذاشتم گف دو روز صبر میکردی بعدش من پیش قدم شدم جور شدیم باهم خوب بودیم یهو گف من اگه ازدواج کنم بخوام تا قبل نامزدی باشی تو زندگیم قبول میکنی؟ گفتم تو من برم با کسی ک ۲ سال عاشقش بودم میزاری؟
انگار آب سرد ریختن رو وقتی گف
فرداش وقتی دیدم محل نمیده (دوس داشتم غرورم له نشه فکر نکنه عاشقش بودم اون منو نخواست)گفتم قراره بعد از چهلم عموم بیان خونمون اوکی بشه دعوتت میکنم عروسی
اونم گف دیگ پیام نده نبینم شمارتو خیانت کار عوضی
الان حس میکنم بخاطر اون از خانوادم گذشتم یا خیانت کردم بهشون حس خوبی نسبت به خودم ندارم انگار اگه کسی بفهمه من این کارو کردم از چششون میوفتم
فقط میخواستم اینارو به کسی بگم حتی ایدیمم حاضرم بدم کسی بیاد باهاش حرف بزنم حس گناه نکنم
تو ۱۵ رابطه داشتی
فککردم یه زن ۳۰ ساله اینا رو نوشته
