2733
2734
سلام من الان چهار ساله که ازدواج کردم و خدا رو شکر زندگی خوبی داشتم تا چند ماه پیش تا اینکه همسرم یه رفیق خیلی پولدار به نام سعید پیدا کرد. یکی دو بار که باهاش رفت بیرون من متوجه شدم مشروب میخوره یا مثلا مشروب میاره میذاره تو انباری چون در خانواده ما اصلا چنین چیزی عرف نیست باهاش دعوا کردم که چرا میری به مشروب خوردی و چرا ساقی شدی و ... که خوب قول داد دیگه این کار رو نکنه
رب هب لی من لدنک الذریه الطیبه انک سمیع الدعا رب لا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین
یک ماه بعدش گفت باید ماموریت برم شمال! منتها من ازش چیزایی دیدم که بهش شک کردم و با چک کردن گوشیش مطمئن شدم که ماموریت نیست و یه سفر مجردیه که با همین آقا سعید میخواد بره منتها به این امید گه در نهایت بهم بگه در این مورد بحثی باهاش نکردم ایشون رفت شمال و اومد و دو روز بعد از اینکه برگشت قران رو بردم پیشش و ازش خواستم به جون من قسم بخوره که ماموریت بوده. ایشونم خیلی راحت دستش رو گذاشت روی قران و قسم خورد که شمال رفتنش بخاطر ماموریت بوده چندبار ازش پرسیدم که مطمئنی با سعید نبودی قسم خورد که نه!
رب هب لی من لدنک الذریه الطیبه انک سمیع الدعا رب لا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2728
منم بعد از اینکه از شنیدن حرف حقیقت ازش ناامید شدم، کل مدارکی که جمع کرده بودم رو بهش نشون دادم و ایشون کاملا شوکه شد و اعتراف کرد که مجردی شمال بوده. لازمه بگم که من از تموم تماسها و پیامهایی که به عنوان مدرک نیاز داشتم عکس گرفته بودم و اون عکس ها دلیل محکمی بر مسافرت مجردی ایشون بود خلاصه بعد از کلی عذرخواهی و ببخشید دلیل اصلی پنهون کاری و دروغ گویی رو گیر دادن های من اعلام کرد و گفت چونکه تو از سعید بدت میومد اگه راستش رو بهت میگفتم نمیذاشتی برم و بخاطر همین مجبور شدم بهت دروغ بگم با شرط اینکه دیگه ارتباطش رو با سعید قطع کنه من از اون کارش گذشتم و زندگی ما تقریبا رو به راه بود تا اینکه چند روز پیش من متوجه شدم ایشون با یه خانوم مطلقه ارتباط داره
رب هب لی من لدنک الذریه الطیبه انک سمیع الدعا رب لا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین
این خانوم دو تا بچه داره و اصلا تهران زندگی میکنه ولی اون روزی که من مچشون رو گرفتم بلند شده بود از تهران اومده بود شهر ما فقط برای اینکه همسر منو ببینه! اینکه چطور متوجه شدم خیلی مفصله که اگه خواستید باید براتون توضیح بدم فقط در همین حد بدونید که دلیل و مدارکم اینقدر محکم بود که ایشون نتونست چیزی رو حاشا کنه چون من کسی رو فرستاده بودم تعقیب ایشون و تمام حرفام با دلیل و مدرک بود الان من در شرایطی قرار دارم که پامو کردم تو یه کفش و گفتم فقط و فقط طلاق
رب هب لی من لدنک الذریه الطیبه انک سمیع الدعا رب لا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین
2740
گفتم از تمام حق و حقوقم و مهریه م میگذرم فقط منو خلاصم کن و از این جهنم نجاتم بده منتها ایشون اصرار داره که اشتباه کرده و ازم میخواد یکبار دیگه بهش فرصت بدم از وضعیت خودم بخوام بگم اینکه من خانواده یی ندارم و اگه بخوام طلاق بگیرم باید روی پای خودم بایستم. اما یه پدر پیر دارم که حتی نباید بفهمه من طلاق گرفتم وگرنه از غصه دق میکنه در ضمن کار خوبی دارم و شاید از نظر مالی مشکلی نداشته باشم مشکل من اینه که من همسرم رو خیلی دوست دارم!!! شاید دیوانگی باشه ولی همین الانم که این کار رو باهام کرده اصلا به خانوادش چیزی نگفتم و آبرو ریزی نکردم مدام خودمو دلداری دادم که نه گول خورده و خریت کرده و ... اما از طرفی هم فکر میکنم نکنه من دارم خریت میکنم که کوتاه میام.
رب هب لی من لدنک الذریه الطیبه انک سمیع الدعا رب لا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687