خانوما من و همسرم تا مرحله طلاق رفتیم و شش ماه درگیر این مسئله بودیم من یه پسر دو ساله دارم و بعداز پادر میانی بزرگترها من قبول کردم به زندگی برگردم و به شوهرم و پدرش گفتم من از اقوام شوهر خیر ندیدم و برمیگردم فقط بخاطر پسرم اگه میدونین باید معاشرت کنم و نمیشه قطع رابطه بزارین جدا بشم و در غیر اینصورت بزارین بیام پسرمو بزرگ کنم اونام گفتن بیا برگرد قدمت سر چشم و تا نخای نه میگیم با کسی رفت و آمد کن نه میزاریم کسی مزاحم زندگیت بشه منم صراحتا گفتن از خواهر شوهر کوچیکه و همسرش متنفرم و باید هیچوقت مزاحمم نشن همه قبول کردن تا خودم نخام نمیزاریم آشتی کنید الان من پنج ماه برگشتم و کلی آرامش دارم ولی خانواده شوهرم اومدن پادر میانی که بیا با خواهر شوهرت آشتی کن و بدون هماهنگی با من قرار شده امشب بیان خونم منم به محض اینکه فهمیدم خونمو ترک کردم و به همسرم گفتم من هیچوقت آشتی نمیکنم و شما قول دادین الآنم پدرش مدام زنگ میزنه بنظرتون چکار کنم خانوما؟
نباید زیر قولشون بزنن
ب نظرم هر کدورتی بهترع ی روزی پایان بدی بهش
کار خیلی خوبی کردی که خونه رو ترک کردی روی حرفت محکم بایست
کاری که حال دلت رو خراب میکنه انجام نده
مشخصه الان زمانش نیست که اشتی کنی
با پدرشوهرت صحبت کن و بگو الان زمانش نیست
ببخش تاخداهم گناههای توراببخشه
اون بنده خداها میخان بین شما صلح باشه،
چه پدر شوهر گلی
اما نه قبول نکن با خواهر شوهرت آشتی کنی اگر باعث بهم خوردن آرامش زندگیته
اگر فتنس خواهر شوهر کوتاه نیا اگر نه ک کوتاه ببا حق با شماست
بشین وبدون اهانت بگو به احترام شما ریش سفید نشستم ولی اصلا تمایلی به این رابطه ندارم این دفعه امدین خوش امدین ولی اصلا به ادامه ش فکر نکنید
امشب برنگرد خونه بزار گورشو گم کنه
چیکار کردن باهات خواهر شوهرتینا؟
بدون هماهنگی و زدن زیر حرفشون ، حق با توئه ، ولی اگه آرامش زندگیت بهم میخوره و دوباره دعوا میشه بزار بسان و برن
برگرد خونت بچه بازیا چیه...هی میری بیرون عادت میکنه اخرش خودش میگه گمشو از خونم بیرون
مشکلت با خواهرشوهرت چیه؟؟؟