2777
2789
عنوان

بارداری دوم .............مامان های تیر 94

| مشاهده متن کامل بحث + 61516 بازدید | 4528 پست
سلام دوستای خوبم...کاش یه گروه بزنیم حالا واتساپ وتل گرام وایبر فرق نمیکنه .. من تا میخام بیام سایت دخمل بیدار میشه ولی اونجوری هر وقت خواستیم میتونیم حرف بزنیم ...یه نفر شماره هارو بگیره وگروه درست کنه من خیلی خیلی موافقم
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



دخترا من تل گرام گروه درست کردم ولی لینکشو میخام بزارم میگه از کلمات نامناسب استفاده کردی ارسال نمیشه
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.
سلامممممممم من اومدم دخترم بدنیا اومد.اسمشم گزاشتم لیانا...تو اتاق عمل دکتر بیهوشی اصرار کرد که باید اسمشو بگی اومد بیرون صداش کنیم وگرنه تا الان هم بی اسم بود..... خوب بگمممم که یکشنبه یهووو دردام شروع شد ومن که دیگه خسته شده بودم از درد های وقت وبی وقت..دیگه تحمل نکردم وزنگیدم دکی ..اونم گفت برو بیمارستان منم بیام عملت کنم...اینم بگم تا تو خونه بودم وتو راه بیمارستان دردام خیلی شدید بود اما تا رسیدیم بیمارستان وخواستن ان اس تی بگیرن دردام رفتنننن خلاصه حاضر شدم رفتم اتاق عمل..همه پرسنل بجز دکترم ویه خانم دیگه مرد بودن...خیلی حس بدی بود همه مرد بودن .اولش استرس گرفتم اما دکتر بیهوشی که اومد انقد مهربون بود استرسم کامل از بین رفت ووقتی بی حس شدم کاملا ریلکس بودم وخوشحال..لیانارو از شکمم در اوردن اونموقع انگار دنیارو بهم دادن که سالم از شکمم اومد بیرون وگریه کرد...سرمو چرخوندم ونگاهش کردم خیلی بامزه گریه میکرد ...خلاصه اوردن وچسبوندنش به صورتم منم بوسش کردم وبردنش ....خیلی خاطره خوبی شد تو اتاق عمل.....بعد اوردنم بیرون وهمراه هامو دیدم وکلی قربنو صدقش رفتیم ....اما اومدیم بخش وبی حسیم رفت خیلی خیلی درد داشتم. لیانا ساعت هشت شب دنیا اومد وفرداش که دکتر اومد ویزیت لیانا گفت زردی داره وما از همون روز تو بیمارستان بستری شدیم برا زردی...خیلی روزای بدی بود ..مخصوصا اینکه روز تولدم که قرار بود نی نی اونروز بیاد هم لیانا زیر اون دستگاهها بود ودیدنش تو اون وضعیت خیلی بد بود...خلاصه اول شوهرم برام کیک اورد وتووراهرو بیمارستان با دختر اولم شمعاشو فوت کردیم..بعدم مامانمینا اومدن...ندیدن دختر اولم انقد برام سختتتتت وناراحت کننده بود که خدا میدونه ..وقتی اومد انقد بغض داشتتتت دخترم .خیلی ناراحت شدم که اولین دیدار دو تا خواهر اینجوری شد
بعدش که دخترم رفت کلی گریه کردم.بالاخره فرداش مرخص شدیم واومدیم خونه.... دخترم حسودی نمیکنه به اون صورت...اصلا نمیگه چرا لیانارو گرفتید,بغلتون اما پرخاشگر وعصبی شده...زود رنج شده
Akheeey nafas jun cheshmet roshan khodaro shokr ke dokhtaret sahiho salem donya umad toam az in vaziat rahat shodi ama man hanuz hastam Rasti nagofti vazne dokhtaret chan bud?
خدایا شکرت ، خدایاااا عاشقتممممممم ، خدایا مرسی که همیشه کنارمی ، آخه دیگه چی میخوام من 😍😍😍
اینم بگم من اصلاااا قربون صدقه لیانا نمیرم..همش دارم قربون صدقه دختر اولم میرم اما معلومه دلخورهههه همش نورا رو میبینم وگریه میکنم..فک میکنم تقصیر منه این اوضاع....میدونم گزراس اما خوب شرایط الانم خوب نیست.احساس میکنم از نورا خیلی دور شدم...فقط لیانارو شیر میدم اصلا زیاد بغلش نمیکنم اون دو شب که خونمون بودیم هم همش خودم بیدار بودم وشیر دادم وپوشک کردم شرایط جسمی ام هم زیاد جالب نیست بخیه هام خیلی اذیت میکنه بعد پنج روز هنوز نمیتونم بشینم وبلند بشم ...سعی میکنم بیشتر استراحت کنم تا مامانم ازم نگهداری میکنه حال جسمیم خوب بشه حداقل....لیانا هم همش میخوابه..فقط بیدارش میکنم شیر میدم وپوشک عوض میکنم ومیخوابم یعنی گریه نمیکنه خداروشکررر مرضیه وانگیزه جون ممنون بابت تبریک تولد...فداتون ببخشید طولانی شد..خواستم با جزییات بگم
Khodaro shokr vazne dokhtaret khub bude didi goftam negaran nabash tu dastgah nemire Eshkal nadare avazesh vase dokhtaret ye aji ovordi ke vaghti bozorg shan doosto sange saboore ham mishan Manam delam vase pesaram kheili misooze aslan nemitunam hata bash yekam bazi konam vali migzare
خدایا شکرت ، خدایاااا عاشقتممممممم ، خدایا مرسی که همیشه کنارمی ، آخه دیگه چی میخوام من 😍😍😍
نفس جووون عزدزم مبارکه قدم گل دخمل ....انشالله زودتر سرپا میشی ودردات خوب میشه ..اولش یه مقدارسخته
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.
مرضیه جون پیغام دوستی دادم قبول کن..تا شماره خصوصی بدیم
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.
مرضیه جون پیغام دوستی دادم قبول کن..تا شماره خصوصی بدیم
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم.
نفس جون مبارک باشه عزیزم ایشالا که همه مشکلا حل میشه و هممون از این خانواده شاد چهار نفره لذت میبریم
مرضیه جون منم درخواست دوستی دادم
کاش حتی برای یک لحظه هم شک نکنیم که: آنچه خدا برای ما مقدر کرده بهترین تقدیر است... آن وقت است که پنجره های دلمان به سمت نور باز می شود و نسیم آرامش می وزد سمت دل هایمان
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بارداری

ناهی68 | 19 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز