مادرم خیلی بی انصافه و بین بچه هایش فرق میزاره

منم با شوهرم و بچه هام بد میشدم وغذا نمی‌خوردم وشبها خواب خوبی نداشتم بخاطر رفتار گفتار بد وبی انصافی وبی احترامی مادرم وبقیشون

[QUOTE=237113119]مادر منم اینطوریه  بین نوه هاش فرق نیزاره به شدتتتتتت. بچه هام رو از خودش زده کرده میگن اصلا ن ...[/QU منم مثل تو اینطوریه باهام

منم 😔 ولی ب شوهرم میگفتم دلم برای بابام تنگ شده چون دوساله پدرم فوت شده از وقتی پدرم رفت مامانم ذاتشو نشونم داد .....اصلا ب بچه هام نگاه نمیکنه موقع زایمان هیچی بهم کادو نداد گفتم اشکال ندارع پیش خالیه ولی ب زنداداشم یه تکه طلای سنگین داد

منم وقتی زایمان کردم هیییچ کدوم نیومدن بهم کمک کننن هیچ کدوم حال منو نپرسیدم من ۲۰ روز تو خونه عین جنازه افتاده بودم نه مادرم نه هیچ کس دیگه از خانوادم حتی حالمم نمی‌پرسید و دخترم دی ماه وسط امتحانات کمکم می‌کرد و بخاطر خانوادم پیش شوهرم بد شدم شوهرم هی میگه به تو اهمیت نمیدن و ارزش قائل نیستن برات و هی میزنه تو سرم اینو.

بمنم همینو میگه ....فکر کن موقع زایمان چقدر خواب میچسپه من همش بیدار چون بچه کوچیکم میترسیدم بلایی سر نوزادان بیاره شبا و روزا از بخیه درد گریه میکردم کسی نبود یه استکان چای دستم بده 

والله قدری هضم ماجرا سخته،،، متوجه ام....همه ما آدما به توجه و محبت نیاز داریم

[QUOTE=237113119]مادر منم اینطوریه  بین نوه هاش فرق نیزاره به شدتتتتتت. بچه هام رو از خودش زده کرده میگن اصلا ن ...[/QUOT. دردمون یکیه من نابود شدم

عزیزم منم همینطور ولی قدر که نه اذیت هم میکنن

منم بخدا دیگه چیکار کنم با هر حیله و دروغی به بچه هام میگم که عزیز خیلی شما رو دوست مهربونه میگن نه خودش گفت از ما بدش میاد به شوهرم میگم مامانم اونطوری نیست خیلی خوبه میگه اونا تو رو خر فرض کردن ولی تو دیگه ما رو خر فرض نکن 

چقدر باید از خانواده بکشم؟؟ منکه اومدم بیرون از اون خونه دیگه چقدرر تحمل؟؟ 

فدای دل همتون بشم گل‌های مهربان، می‌خوام بهتون بگم من سالیان زیادی از مجردی تا حالا که هفت ساله ازدواج کردم و بچه هم دارم بازم مادرم زجرم داده ومیده اومدم ببینم تو نی نی سایت کسی مثل من هست یانه و حالا که دیدم خیلیا مشکل منو دارن الان دیگه برام مهم نیست نه حرفا و تحقیرا و نه رفتاراشون فقط ازین به بعد بفکر شوهروبچه هام باشم ولذت ببرم وخوش باشم و کم سربزنم ولی از دور درحد توان بخاطر خدا نیکی کنم بهشون ولی بخاطر اونا که چی گفتن یا چی کردن خودمو وخانوادمو اذیت کنم واعصابمو آروم نگهدارم دیگه اصلا اصلا مهم نیست برام فقط می‌خوام بهترین لذت وارامشو با بچه هام داشته باشم

آدمای زیادی مثل ما آسیب دیدن ازمادر ولی از این به بعد برامون مهم نباشه گریه نکنیم خودمون بیمار واذیت نکنیم برنامه بچینیم برا آینده بچه ها و پیشرفت ولذت اززندگی، حالا مادر ما اینطوریه چیکار میشه کرد

خوبش شد دلم خنک شد، والا عروستون خوششانسه، همیشه مادرعروس می‌ره پیشش نه مادرشوهر

مادرمنم دلسوزم نبود

مادر منم بخاطر اینکه رو خواهرم تعصب داشت و بین دعواشون دخالت میکرد و همیشه حقوق به خواهرم میداد و حمایتش میکرد وازش ایراد نمی‌گرفت درصورتی که اونم مقصر بود باعث طلاق خواهرم شد ولی همیشه بخاطر خواهرم بتمن دعوا میکرد با اینکه خودش مقصر بود و حتی شوهرم منو بزنه بازم طرف منو نمیگیره وازمن فقط ایراد میگیره حتی از بچگی هم طرف خواهرم بود با اینکه می‌دونه من از خواهرم مهربان‌تر وساکتر و دلسوزتر وحتی زندگی کن ترم

 زنداداشت چه شانسی داره، عزیزم این چیزایی که میگی خیلی کمتر از منه