شوهرم یه دفعه بعد از ظهر بعد از این که با مادرش تلفنی حرف زد بلند شد گفت می خوام برم برای خودم کفش بخرم هر چی هم من اصرار کردم که باهاش برم اجازه نداد گفت مغازه مردونه است ولی من مطمئنم که برای کاری که خواهرش بهشت سپرده بود رفته بیرون ولی برای این که من ناراحت نشم به من گفت میره کفش میخره ولی من شک ندارم به خاطر اینکه بره کار خواهرش را انجام بده دروغ گفت و از خونه رفت بیرون چون شوهرم اصلا عادت نداره بدون من جایی بره به نظرتون الان که برگشت به روش بیارم که میدونستم بهم دروغ گفته یا همین جوری بذارم فکر کنه که نفهمیدم دوست ندارم کسی احمق فرضم می کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید