من پسر کوچولومو ۸ روز بعد تولد از دست دادم و واقعا برام خیلی سخت بود افسرده شدم حتی تا چند سال بعد که صاحب دوتا دخترم شدم بازم دلم آروم وقرار نداشت تا یه شب خواب دیدم رفتیم یه جایی که انگار تابلوی نقاشی بود صداها دل انگیز بودو بوها خوب...یه دفعه دیدم شوهرم از بالای تپه داره میاد پایین نگاه به قیافش کردم خیلی خوش قیافه تر شده بود قد بلند و چهارشونه یه دفعه بغلم زد گفتم چکار می کنی زشته گفت منو نشناختی مامان من محمدم چرا اینقدر ناراحتی فعلا مواظب خواهرام باش بعد همو می بینیم وهمیشه کنار هم خواهیم موند...هنوز عطر تنش تووجودمه دلم آروم گرفته ...الهی شکر😔
چند سال پیش یادمه بابام بهم گفت اگه هر روز رمضون دو رکعت نماز هدیه برای اموات بخونی خیلی ثواب داره منم از اول رمضون شروع کردم و تا روز آخر خوندم، دقیقا اولین جمعه بعد رمضون بود که خواب پدربزرگمو دیدم به روم خندید و صورتمو گرفت و بوسید، تو بچگیم پدر بزرگم فوت کرده بود و یادم نمیاد غیر اون خوابشونو دیده باشم.
لطفا برای شادی روحشون یه صلوات بفرستید.
سلام
راستش خواب من راجع به اموات نبوده
اما وقتي حدود ١٨ سالم بود سه شب پشت سر هم يه خواب ديدم در حالي كه اصلا بفكرش نخوابيده بودم
هر سه شب خواب ديدم كه سرم رو به اسمونه دارم بالا رو نگاه ميكنه بعدش يه صدايي اومد كه تا ٤٠ سالگي بخت تو رو بستن و خيلي برام عجيب بود كه ادم يه خواب رو سه شب پشت سر هم ببينه
الان هم ٣٩ سالم هست با وجود خواستگارهاي نميخوام بگم زياد و با وجود خواستگارهايي كه در نظر ديگران عالي بودن هنوز مجردم 😔
خوش به حالت عزیزم
منم بعضی وقتا میخونم بعضی وقتا میزارم تا دم دم قضا شدن بعد میگم ولش کن قضا شد دیگه.. چند وقتیه نمیخونم و بعد دوباره میرم مسجدی حسینیه ای میخونم،حالم داره از خودم بهم میخوره
من کسی بودم که نماز شب میخوندم چقدر رویای صادقه میدیدم که زیارت حرمین رفتم،من کسی ام که امام حسین هرسال میطلبه منو اربعین کربلا باشم..خاک تو سرم، بنظر آدم محجبه و مذهبیم ولی نمازامو ترک کردم
الانم که باردارم نه قرآنی نه ذکری😔💔 نه به اینکه سر دوقلوهام با اون حال بدم چقدر دعا و سنا نه به الانم
چیکار کنم مثل قبل بشم🥺💔
من دایی عزیزمو دو سالہ از دس دادم این اواخر کہ کہ فوت شدن خیلیییی بیشتر از قبل مھربون بودن شب میخوابہ از این خواب بہ اون خواب میرہ بیش پسر داییخودش بودہ پسر دایش میگہ وقتی برا نماز صب بیدارش میکردم ھمش لبخند ب لب داشت ھی میزنہ بہ پشتش کہ پاشو مردہ گندہ بہ من میخندی منو مسخرہ کردہ تو کہ بیداری چرا ج نمی دی نگو دایی عزیزم پرواز کردن الھی قربونش برم دلم تنگشہ ھمیشہ خوابشو میبینم ھمہ خوابشو میبینن جز مادر بزرگم چن بار خوبشو دیدم تو ساختمونای مختلف زندگی میکردم ھمش میگفت اینا برا منہ خیلی خوب بودن یہ بار خواب دیدہ مامانم کہ گفتہ من بخاطر قرانایی کہ خوندن برام رفتم بھشت اسم سورہ رو ھم گفتہ مامانم یادش نبود یہ بارم گلہ کردہ کہ منو یادتون رفتہ فقط برا این این خرفو زدہ کہ کسی اسمشو نمیارہ مامانبزرگم حساسہ دوبار اسمشو گرفتن سکتہ کرہ بیچارہ گفتہ اسم منو بگیرین نگین مثلا بابای محمد امیر یا برادر فلانی گفتہ اسم خودمو بگیرین من دو بار گرفتم بقیہ داییام نزاشتن ترسیدن حال مادربزرگم باز خراب بشہ تو خواب ھمسایشون ھمیشہ میاد مثلا مغازہ داشت م مشتری دنبال وسایش میومد تعمیراری بود داییم نمیدونست کدومہ بہ خوابش میومد میگفت برو بہ داداشم بگو فلان چیز فلان جاست مثلا سفارش میکردی بہ مامانم بگین بیتابی نکنہ را بتونم بہ خوابش برم میشع یہ طلوات با
راش بفرستین اللھم صلی علی محمد و ال محمد
