2777
2789
نمی دونم تا چه حد از تاپیک هایم متوجه مشکلاتم با مامانم و شوهرم شده اید. دو ماه پیش من و مامانم می خواستیم بریم سیسمونی بخریم. گفتیم شوهرم ما را تا یک جایی برساند. شوهرم مسیری را که می خواستیم بریم برای مامانم گفت و مامانم چون ما کمی هم دیر آمده بودیم ومنتظر مانده بود کمی دلخور بود پس کمی با ناراحتی گفت این که مسیر خوبی نیست. در این لحظه شوهر من هم که سرش از صبح درد می کرد و در ضمن طی مدتی که عروسی کرده ایم حسابی مامانم ازش ایراد گرفته بود دیگه تاب نیاور. زد روی ترمز و گفت هر جور می خواید خودتون برید و شروع کرد با عصبانیت با مامان من حرف زدن که تو این مدتی که ما عروسی کرده ایم شما همش از همه کارهای من ایراد گرفته اید و خودش را حسابی خالی کرد . من هم که دیدم دعوا دارد بالا می گیرد مامان را پیاده کردم و با آژانس رفتیم. از آن روز تا حالا اینا قهرن و هر کدوم حقو به خودشون می دهند. چند روز پیش در مورد عصبانیت شوهرم با مادر شوهرم حرف زدم اونم حسابی نصیحتش کرد ومن تونستم آقا رو راضی کنم که برای عذر خواهی بریم خونه مامانم. شیرینی گرفتیم و رفتیم. ولی خونشون نشد که بحث معذرت خواهی پیش بیاد. حالا الان مامانم زنگ زده که من ازش دلخورم از دل من در نیاورده از قصد معذرت خواهی نکرد من این جور آدما رو خوب می شناسم و... . از اون ور هم شوهره فکر می کنه بدون اینکه کوچیک بشه دعوا حل و فصل شده . من و نی نی بی چاره موندیم این وسط. از همه بیشتر دلم برا اون می سوزه. چی کار کنم؟ گریهههههههههههههههههههه.........................
نباید زیاد بهش فکر کنی من که دیگه پوستم کلفت شده بود عین خیالم هم نمیومد دیگه
بهت توصیه میکنم اصلا و ابدا به شوهرت نگی از مامانت معذرت خواهی کنه به هیچ وجه چون واقعا بدتر میشه
باید انجامش بدم...کافیه بخوام...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


سلام زهره جون میدونم چه قدر ناراحتی این مادر ها تا بیان بفهمند که ما دیگر بزرگ شدیم وباید خودمان یک سری مسایل را حل کنیم خیلی طول میکشد شما باید به مادرتان این موضوع را بفهمانید که همه ی ادم ها مثل هم نیستند وهمه ی زندگی ها یکجور نیست باید ایشان بفهمند که یک سزی مسایل با تجربه کردن به دست می اید و باید اجازه این کار را به شوهر شما بدهند ودر ظمن شوهر شما هم باید احترام بزرگتر راداشته باشدونباید به خاطر حال وروز شما زود از کوره در برود بهتر است مکانی رادر نظر بگیرید واندو را در انجا تنها بگذارید تا حرف های دلشان را به هم بزنند من مطمئنم با گفتگو خیلی از مسائل حل میشودعزیزم خودت را ناراحت نکن نی نی هم ناراحت میشود

امیدوارم به زودی بیایی وبگی مشکلت حل شد ان شاءالله
با مادرت صحبت کن

ببین شوهرت خیلی آقایی کرده با شیرینی رفته مادر شوهرت هم خیلی انسان باشخصتی بوده که تو رو درک کرده و با شوهرت حرف زده ... پس تمام مشکل تو مامانت است. سعی کن با اون حرف بزنی ....


بهش بگی خوبه هیچ وقت از بدی شوهرت به مادر ت چیزی نگو

بالاخره همه بدی دارن

الان چاره کار صحبت کرده با مادرت است ... همین
بد بختی اونجا که هر دوشون مغرورند. ولی باز شوهره با من بیشتر کنار می یاد. در عوض هم توقع داره من هم در شرایط مشابه براش جبران کنم. باز به نظرم این بهتره تا مامانم که به هیچ صراطی مستقیم نیست.
زهره جان توی این موارد تنها نیستی و کلی همدرد داری، یکیش هم خود من، منم اصلا دوست ندارم بین شوهرم و خانوادم قرار بگیرم چون فقط خودم اسیب میبینم و نه کس دیگه ای، خانواده من که دوست دارن روزی ده بار همسرم رو بگیرم و یک کتک مفصل بزنم، خانواده اش رو همه رو اتیش بزنم و تیکه تیکه کنم تا بخندن، شاید برات عجیب باشه اما من تا به حال به یاد ندارم از کسی تعریف کرده باشن، همیشه همه رو کوبوندن، خلاصه کنم که نشده که همسرم کاری کنه اینا از توش ایراد در نیارن و مسخره اش نکن، البته من این مواقع حق رو به همسرم میدم چون خیلی احترام نگه میداره اما بازم غر غراش مال من میشه دیگه، سعی میکنم وقتی شکایتی میکنه باهاش مدارا کنم، اما به همسرت هم عنوان کن که کارش درست نبوده و نباید با یک حرف ساده از کوره در میرفته، به هر حال احترام بزرگتر واجبه،
فرشته جون کاش می شد باهاش حرف زد. اصلا منطق نداره. منطق حرف خودشه.
هدیه جون فکر می کنم اگه بحث ها از سر گرفته بشه بدتر می شه چون هر دو خودشونو حق به جانب می دونن و هیچ کردوم کوتاه نمی یان.
لیلی جون مرسی از هم دردری ات.
آسمان آبی اگه از هر کدوم جلوی خودشون تعریف کنم که حق به جانب تر میشن.
خیلی راحت به مامان بگو که تو داری تو این شرایط بجای اینکه یباری از رو دوش من برداری داری زندگیرو به من سخت می کنی. همسر من جوونه تو تجربه داری که چجوری نرمش کنی که بهت احترام بذاره. نذار روش تو روی تو باز بشه
خسته شدم از این وضعیت.... همش احساس های بد و ناراحت کننده. تهدیم می کنه من خونت نمی یام برا زایمانت. دارم فکر می کنم چی کار کنم. میشه یکی رو گفت بیاد مواظب آدم باشه. نمی خوام فکر کنه خیلی بهش وابسطه ام در به در پی اینم که طبیعی زایمان کنم که مشکلات بعدش کمتر بشه و زودتر بتونم رو پای خودم وایسم.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز