دیشب خانواده شوهرم شام خونه مابودن.قرمه سبزی درست کرده بودم بعدهمون اول ک اومده بودن داشتم چای میریختم بعدخواهرشوهربزرگم ک 35سالشه اومدجای گازوداش ب غذانگاه میکردیه هَمیم زدبعدگفتم تست کن ببین چجوریه خوردگف جانیفتاده وتُرشیش کمه ونمک نداره آبشم ب اندازه بودگف دولیوان آب بریزبزابجوشه...بعدخواهرشوهردیگم ک 23سالشه همونجابوداونم گف منم ی طعمی کنم ببینم چجوریه بوش ک خیلی خوبه خوردگف بنظرمن جاافتاده دیگ زیرشوروشن نکن آبم اضافه نکن منم گفتم اره اتفاقاتواینترنت دیدم میگن نبایداب ب خورشت اضافه کنی وبنظرمنم لوبیاش له شده دیگ بیشتربجوشه جالب نیس.خواهرشدهربزرگه بهش بَرخوردگف پس دیگ ازمن نظرنپرسین توهرموقع ازمن نظرمیپرسی نظرمنومیذاری کنارونظربقیروبرمیداری منم تعجب کردم گفتم چ حرفیه خب نظری ک داده شایدب نظرمن میخونه وجایی دیدم ک تا کیدکردم.خلاصه سرتونودردنیارم این رف اتاقمون درازکشیدمث بچه هامادرشوهرمم اومدگف بروازدلش دربیاروبگومنظوری نداشتم وازینجورحرفا.منم ک تعجب کرده بودم گفتم والااصلافک نمیکردم دیگ نظرپرسیدن ناراحتی داشته باشه ب هرحال رفتم اتاق گفتم ازچی ناراحت شدی گف بروبررومن هرموقع نظرمیدم تونظرمنومیذاری کناروبمن بی احترامی میکنی وخلاصه ازینجورحرفادیگ دیدم بیخودقهرکرده گفتم منک اصلاامنظوری نداشتم ومادرشوهرم ب بهونه ی اینک زیرگازخاموشه منوازونجاکشیدبیرون ودیگم نرفتم باهاش حرف بزنم بازم مادرشوهرم اومدتوآشپزخونه گف بروبگوبرات چای ریختم وبیاو..منم ی سرتکون دادم گفتم من اشتباهی نکردم .ببخشیدطوولانی شدشمابجای من بودین چجوری بااینارفتارمیکردین؟؟