2777
2789
عنوان

تنبلی موقوف ( پایان دادن به حالتهای افسردگی و سستی و بیحالی در زندگی)

| مشاهده متن کامل بحث + 578629 بازدید | 5287 پست
مادر شوشو جان هم که کمک بسیاری یرای خونه جدید کردند به خودشون اجازه دادن در همه مسایل نظر بدند

از اینکه نباید پرده و هیچ وسیله جدیدی بخرم تا کلاه روی سر نیکا ویا اینکه کی خونه مامانم بریم و ...........

منم که بعد از مریضی دوست ندارم هیچی رو تو خودم نگه دارم ترجیح میدم برای یه مدت طولانی مادر محترم شوشو رو نبینم
نه هلیاجون نه تنها ناراحت نمیشم بلکه شدیدا مشتاق نظرات و ایده هاتون برای حل این مشکل هستم. گفتم که خودمم هم به این نتیجه رسیدم و دارم سعی میکنم جبران کنم پیشرفتمون هم خوب بوده شکر خدا.
خیلی ممنون از راهنماییهات دعا میکنم زندگی شما هم از این وضعیت دربیاد.

مامان نیکای عزیز امیدوارم خونه جدید با خیرو برکت و سلامتی همراه باشه کار خوبی میکنی از مسائل آزاردهنده فاصله میگیری

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



درسته آیلا جون در واقع نسل ما کلا پادرهواست ازاینجا رانده و از آنجا مانده! :(
منم حس تورو دارم وقتی لباسهای دخترانه میبینم :)

من بیصبرانه منتظر بهارم تا هوا خوب بشه و برای تفریح و کلاس و... دستم بازتر بشه فعلا برای شنا، ورزش رزمی و کلاس رباتیک برنامه ریختیم که خیلی دوست داره کارهای تیمی هم خیلی خوبن
هلیا جان

حرفایی که زدی از نظر من کاملا منطقی و درست هست .

به نظر می رسه همسر شما خیلی وابسته به پدرش هست و خدا کنه به همین زودی ها پدرشون شفا پیدا کنند.

ولی هلیا جان باید به مرور روابطت را با خانواده همسرت متعادل تر کنی این طوری شرایط سخت تر میشه.

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

متاسفانه پسر من هم خیلی به من وابسته هست البته نسبت به قبل کمتر شده ولی هنوز هم فکر می کنم تا مستقل شدن راه درازی در پیش داریم.

شاید در ظاهر وابسته نباشه ولی از نظر فکری و روحی خیلی بهم گره خوردیم. تا زمانی که تایید قلبی منو نداشته باشه دچار اضطراب هست .

خیلی سعی کردم این مشکل را کمتر کنم ولی هنوز کاملا موفق نشدم. واقعا نگران آینده بخصوص بعد از ازدواجش هستم.
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

مامان نیکا

باز هم بهت می گم بی تعارف اگه برای جمع کردن وسایلت احتیاج به کمک داشتی شماره منو که داری باهام تماس بگیر.

در مورد مادر شوهرت امیدوارم هر چه زودتر روابط اصلاح بشه

این هم از خواص مادر شوهر جوان هست
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

من شده ام مثل پاس بخش شب

شبها تا دیروقت بیدار می مونم تا بلکی متوجه بشم این همسایه داره چیکار می کنه

تقریبا مطمئن هستم که کارش بیشتر از یه فضولی معمولی هست

ولی هنوز به نتیجه نرسیدم ادله محکم را باید از کجا گیر بیارم.

به قول آقای همسر شاید هم اون ادله محکم بر علیه ما علم کنه!!!!
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

سلام

نازی جون با خوندن پستت هم من و هم شوهرم تو شوک هستیم.البته این مسئله تو مملکتمون عادیه.خواهشا زیاد

پاپی اینا نشو.راحت میتونن براتون هزار جور پرونده درست کنند.

نازی از الان روی پسرت کار کن.گه گاه بزار خونه تنها باشه.البته در حد کم.این وابستگی بعدها براش مشکل ساز میشه.

من خودم دخترمو از چهارم دبستان عادت میدادم که تو خونه بمونه.از نیم ساعت شروع شد .یواش یواش تایم تو خونه

موندنشو بیشتر کردم.الان حداکثر 3-4 ساعت تو خونه میمونه.بعضی وقتها دختر کوچیکه رو هم پیشش میزارم.

الان خودش کلاس زبان میره .البته سر کوچمونه.خرید میفرستمش.

منم خودم تو بچگی به خاطر سختگیری پدرم خیلی وابسته بار اومدم.فوق العاده بی دست و پا بودم.خیلی جاها تو

مدرسه دانشگاه و تو زندگی سابقم به مشکل برخوردم.چون خودم خاطره بدی دارم سعی میکنم بچه هامو مستقل

بار بیارم.
مامان نیکا خونه نو مبارک.ایشالا با دل خوش و لبی خندون بری تو خونت.در مورد مادر شوهرت زیاد سخت نگیر.بهترین کار

اینه که با خوشروئی جوابشو بدی.هر چی میگه بگو چشم .بعد کار خودتو بکن.

سمان عزیز دخمل من هنوز به حرف نیفتاده.با اینکه 17 ماهشه هنوز مامان و بابا نمیگه.خیلی تو حرف زدن تنبله.

منم از اول زمستون مدام درگیر مریضی بچه ها بودم.خودمم دو بار سرمای بدی خوردم.ایشالا که تو بهتر شده باشی.
دیانا سمان و ایلا و مامان نیکا تورو خدا اینقدر به بچه هاتون سخت نگیرین.بزارین بچگی کنن.نمیخوان غذا بخورن خوب

نخورن.هیچیشون نمیشه.سر ساعت نمیخوابن خوب نخوابن.تمام دغدغه شما شده بچه هاتون.پس خودتون و شوهرتون

کجای این زندگی قرار دارید.حیفه قدر این روزا رو بدونید.بچه ها بزرگ میشن و میرن سر خونه و زندگیشون.حرفی هم بزنید

میگن میخواستی نکنی.تورو خدا کمی هم به خودتون فکر کنید.

شماها یگی دارید و اینقدر بی حوصله و بی اعصابید .من چی بگم با سه تا بچه .یکیش تو سن بلوغ و دو تای دیگه شیر

به شیر هستن.
مریم جان خوبی؟
کم پیدا شدی
بچه ها خوبند؟
پسر من در ظاهر وابستگی نداره یعنی شاید چند روز هم منو نبینه اصلا یادی ازم نکنه. ولی در انجام کارهاش احتیاج به تایید من داره.
درس خواندن، صحبت کردن در جمع، دوست یابی، و ....

نمی تونه مستقل فکر کنه و عمل کنه. یه وقتایی حتی یه نگاه تایید کننده من براش کافیه مثل یه لبخند.
ولی به نظرم این خوب نیست . اعتماد به نفسش خوب نیست .

به نظر خودم هم حتی اگه ادله محکم هم داشته باشیم نمی تونیم به راحتی این آقای همسایه را محکوم کنیم ولی تازگی ها احساس می کنم بدجوری داره به شعورم توهین می شه
همش کلاهبرداری و شیادی، همش زدو بند و پارتی و رشوه و ....
تا کی میشه صبر کرد و فقط سکوت کنیم و از کنار این مسائل بگذریم؟
گرانی و تورم، نبود امکانات و .... باز هم قابل تحمل تر هست ولی این که آدم را احمق فرض کنند خیلی تحملش سخته
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

چند سال پیش یکی از دوستانم توی همین نی نی سایت داستان زندگی اش را نوشت البته به کمک من. حالا بماند که چه جنجالی به پا شد و....
در نهایت هم من از مدیریت خواستم تاپیک را تعطیل کنند (اون موقع امکان حذف تاپیک نبود) تاپیک حذف شد و من و دوستم هم هر دو قطع دسترسی شدیم
اعلام کردند که ما دو نفر یکی بودیم!!!!
البته بنا به دلایل تکنولوژیک درست بود ما هر دو از یک آی پی استفاده می کردیم
همون موقع یکی از بچه های نی نی سایت که انتشارات داشتند پیشنهاد کرد که داستان را چاپ کند که دوستم موافقت نکرد. حالا همون خانم به دوستم زنگ زده که یه نفر داره مجوز چاپ همون داستان را به نام خودش می گیره.
رفتیم و اون شخص را دیدیم . اولش که حسابی انکار کرد ولی جلسه بعدش وقتی مطمئن شد که دستمون به جایی بند نیست توی چشمامون نگاه کرد و گفت که این داستان را از نی نی سایت برداشت کرده و حالا می خواد چاپش کنه.
یه کتاب چهارصد صفحه ای میشه که دو یست و پنجاه صفحه اولش داستان زندگی دوستم هست و بقیه اش را یه نفر دیگه نوشته
حالا امروز زنگ زده و گفته برای اینکه رضایت دوستم را بگیره حاضره از چاپ اول ده درصد بهش بده!!!!
متاسفانه نمی فهمه که بحث بر سر پول نیست ،
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

نازی جون چند روزی بود که زیاد حالم خوب نبود.دردای زایمانی داشتم.تا این پسره بدنیا بیاد جون من و شوهرمم در میاد.

نازی مدتهاست که به شعور هممون داره توهین میشه.حیف که نمیشه اینجا چیزی رو گفت.خیلی مسائل داره اتفاق میافته

و ...........

بازی با اینا یعنی بازی با دم شیر .موقعی که درگیر طلاقم بودم قاضی طلاق روحانی بود.خدا ازش نگذره.خیلی اذیتم کرد.

نزدیک سه سال منو کشوند دادگاه.حکم طلاقو صادر نمیکرد.در اخر خیلی ظریف و تمیز به هم حالی کرد اگه بعدش صیغه اش

بشم حکمو صادر میکنه.

تازه وکیل داشتم.خیلی عصبی شدم .وکیلم گفت ساکت شو و هیچ واکنشی نشون نده .راحت پروندتو سنگین میکنه.

این یک مورد کوچیک تو این جامعه هست.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز