هیچی..تا صبح زاااار زدم فقط... ساعت ۱۰اینا بود پاشد اومد تو اتاق گفت وسایلاتو بذار سرجاش، تو جایی نمیری. با کسی هم کاری نداشته باشو پاتم نذار پایین. من جبران میکنم همه چیو. میشم همونیکه تو میخوای... گفتم گوه نخور بابا... ببین منو به چه روزی انداختین؟ مثل یه سگ خیابونی باهام رفتار کردین ، تف کردین تو صورتم گفتین گم شو از اینجا. میگه من نگفتم بابام گفت... تو رفته بودی پایین از من بد میگفتی من کاری نکردم. (مرده شورشووووو ببرن..)گفت تا دستم پول بیاد از اینجا میریم... گفتم بس کن ، خفه شو کم گولم نزدی با این مزخرفاتت..! الکی بهش گفتم اگه منو بخوای یه لحظه هم منو تو این خراب شده نگه نمیداری. همین امروز میری یه اتاق ۱۰متری هم باشه اجاره میکنی نمیذاری من اینجا بمونم. گفت دستم پول بیاد باشه.. گفتم حالم ازت بهم میخوره دروغگوی آشغال... به من وعده ی الکی نده. بعدش زنگ زدم به دایی هام اوناهم گفتن اگه اومده اینارو بهت گفته به ۱۰روزی صبر کن ببین چه غلطی میکنه رفتارش، حرف زدنش، چیش عوض میشه؟ یا اصلا میره یه جا دیگه اجاره کنه یا نه؟
فعلا منم موندم.. کور شدم از بس اشک ریختم دلم اصلا خالی نمیشه.