آفتاب عزیزممممممممم
حق داری ناراحت باشی حق داری غصه بخوری
ولی ایتو بدون که خیلی هاه ستن شرایطشون از تو هم بدتره
صبور باش و توکل به خدا کن
و یا سین بخون تا دلت اروم شه
حق داری ناراحت باشی حق داری غصه بخوری
ولی ایتو بدون که خیلی هاه ستن شرایطشون از تو هم بدتره
صبور باش و توکل به خدا کن
و یا سین بخون تا دلت اروم شه
آفتاب جون بهت تسلیت می گم واقعا سخته باز تو می دونستی پدرت از پیشت خواهد رفت و تونستی سیر ببینیش هنوز یه سال نشده پدرم رفته . تصادف کرد هنوز باورم نشده و هر وقت می رم خونه مامانم منتظرم از در بیاد - انتظار نوه اشو می کشید اما عمرش قد نداد نوه اشو ببینه خدا بهت صبر بده هر چی می تونی براش قران بخون
آفتاب گلم من باردار بودم پدرمو از دست دادم نذاشتند ببینمش گفتند برا نی نی خوب نیست یه دل سیر و با صدا هم نتونستم گریه کنم و الان هم هنوز بغض مونده تو گلوم نه پایین میره نه میترکه که راحت شم
دلم اتیش گرفت افتاب خدا خودش بهت صبر بده افتاب اون فقط جسمش دیگه نیست روحش اینجاست براش فاتحه فرستادم اروم باش دختر دنیا همینه هیچ کس نمی مونه همه یه نوبتی دارن خدا خودش ارومت کنه ما کنارت هستیم اما به خودت رحم کن انقدر بیتابی نکن خواست خدا بوده خدایی که خودش اونو به این دنیا اورد الانم بردش پیش خودش .افتاب براش فاتحه بفرست اون ازت راضیه چون بهش خدمت کردی .
خیلی متاسفم.خیلی.منم هم دردت هستم.پدر من ده روز قبل از زایمانم فوت شد.تو بدترین شرایط بودم.خدا برا کسی نخواد.برا هیچکس.که من چی کشیدم.وقتی جسم بی جون پدرمو رو تخت بیمارستان بغل کردمو تکون میدادمو میخواستم که بلند شه.(گریه)
اوااا عزیزم خیلییییییییی سخته خدا رحمتشون کنه
خدا ده روز بهش امان نداد که بچه منو که حسرت دیدنشو داشت ببینه.از خدا خیلی گله دارم.قدر خودش گله مندم.یه روزی باید جواب بده که چرا.
ممنونم.عزیز
میسا جان منم پدرم 4 آبان فوت کرده الانم دلم براش یه ذره شده
طوری که وقتی میرم سرخاک احساس می کنم باید اونجا بمونم
اصلا دل و دماغ کاری رو ندارم
طوری که وقتی میرم سرخاک احساس می کنم باید اونجا بمونم
اصلا دل و دماغ کاری رو ندارم
شب من و شوشورا با خنده راهی کرد خونه مون
تازه خونه رسیده بودیم که گفتن بابام حالش خرابه
برگشتیم دیدیم کجا بابا حالش خرابه بابا خیلی وقته تموم کرده
آخ خدا جون چی میشه فقط یه بار دیگه ببینمش و فقط یه بوس ازش بردارم بره
تازه خونه رسیده بودیم که گفتن بابام حالش خرابه
برگشتیم دیدیم کجا بابا حالش خرابه بابا خیلی وقته تموم کرده
آخ خدا جون چی میشه فقط یه بار دیگه ببینمش و فقط یه بوس ازش بردارم بره
دوست عزیزم منم با شما همدرد هستم اما اومد بگم که خیلی ها شرایطی بدتر دارن از شما پس شاکر باش خدای مهربون رو
شاکر باش که سه سال فرصت داشتی تا از پدر عزیزت پرستاری کنی
چون من دو سال پیش پدرم رو زمانی از دست دادم که ده دقیقه قبلش باهاش تلفنی حرف زدم و خیلی ناگهانی قلب نازنینش از تپش ایستاد
همش میگفتم ای کاش لا اقل یکی دو روز مریض میشد تا من پرستاری شو بکنم دست و پاش رو ببوسم اما فرصت هیچ کدوم از این کارا رو نداشتم
روح پدرت شاد
مطمئن باش الان خیلی خیلی راحت و بدون درد هستن پس تو هم خوشحال باش که حال بابایی ات خوبه
فقط درد درده دلتنگیه که هرچی بگذره سخت تر میشه و درمانی نداره
اما راضی باش به رضای خدا مهربون
از خدا براتون صبر میخوام عزیزم
شاکر باش که سه سال فرصت داشتی تا از پدر عزیزت پرستاری کنی
چون من دو سال پیش پدرم رو زمانی از دست دادم که ده دقیقه قبلش باهاش تلفنی حرف زدم و خیلی ناگهانی قلب نازنینش از تپش ایستاد
همش میگفتم ای کاش لا اقل یکی دو روز مریض میشد تا من پرستاری شو بکنم دست و پاش رو ببوسم اما فرصت هیچ کدوم از این کارا رو نداشتم
روح پدرت شاد
مطمئن باش الان خیلی خیلی راحت و بدون درد هستن پس تو هم خوشحال باش که حال بابایی ات خوبه
فقط درد درده دلتنگیه که هرچی بگذره سخت تر میشه و درمانی نداره
اما راضی باش به رضای خدا مهربون
از خدا براتون صبر میخوام عزیزم
منم 47 روز بود زایمان کرده بودم که پدرم رفت
الان همش میگم کجایی که دخمل من رو ببری بیرون و براش خرید کنی و باهاش حال کنی
آخرین عکساش با نوزادی دختر منه داشت روی مبل براش شعر یه دختر دارم شاه نداره میخوند
الان همش میگم کجایی که دخمل من رو ببری بیرون و براش خرید کنی و باهاش حال کنی
آخرین عکساش با نوزادی دختر منه داشت روی مبل براش شعر یه دختر دارم شاه نداره میخوند
من با تمام وجود درک می کنم
من پدرم رو 2 سال ندیدم و همش باهم تلفنی حرف می زدیم و من دختر بابایی بودم خدایاا...
وقتی پسرم دنیا آمد و بابام ذوق کرده بود و می خواست نی نی مو ببینه با هزار تا امید و آرزو بلیط گرفتم برم پیش بابا جونم... اما وقتی رسیدم دو روز قبل پدرم تو پارکٰ، صبح که برا ورزش رفته بود، ایست قلبی..... و من رفتم آرامگاهش... من از اون روز عملا مردم و داغون شدم
من پدرم رو 2 سال ندیدم و همش باهم تلفنی حرف می زدیم و من دختر بابایی بودم خدایاا...
وقتی پسرم دنیا آمد و بابام ذوق کرده بود و می خواست نی نی مو ببینه با هزار تا امید و آرزو بلیط گرفتم برم پیش بابا جونم... اما وقتی رسیدم دو روز قبل پدرم تو پارکٰ، صبح که برا ورزش رفته بود، ایست قلبی..... و من رفتم آرامگاهش... من از اون روز عملا مردم و داغون شدم
بیاید با دعای دسته جمعی امان
شفای نینی های معصوم نینی سایتی رو
از خدای مهربونمون بخوایم
اینم آدرس کلوپ:
http://www.ninisite.com/clubs/detail.asp?clubID=16544
ختم40روزه سوره یس از سه شنبه 1 اسفند
ختم سوره یس و صلوات و سوره حمد
به نیت شفای نینی های مریض
بچه ها پست هاتون رو خوندم و گریه کردم آوا (مامان باران )جان من هم رسیدم پیش پدرم رفته بود انقدر بوسیدمش که بیدار بشه ولی نشد نشد ...تکونش دادم دستش رو بوسیدم اما رفته بود
گریه............
گریه............
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز