وااای خدای من😭 با خط به خطش اشک ریختم😭 واقعا زبان ناتوان در برابر این همه درد.. فقط میتونم بگم خدا صبرت بده😭
الهی که خدای مهربون بهت آرامشی بده از جنس خودش🤲 الهی که خیلی زود این همه عضه رو برات جبران کنه🤲 چی کشیدی عزیزم چی کشیدی😭😭
عشقم سیتا و هستی جانم لطفا از هم دلخور نشید.. بدن هر انسان خصوصیات خاص خوش داره و با دیگری متفاوت هست... گلای قشنگم اینجا اومدیم از تجربیات هم استفاده کنیم و همدرد روزای سختی که داشتیم باشیم.. هستی جان عشقم سیتای عزیز تجربیات خودش گفت عزیزم.. تو نگران نباش و با اطمینان به راهت ادامه بده.. طبیعیه که هر کدوم از ماها بعد از اتفاق تلخی که داشتیم با خودمون بگیم کاش اینجور میشد کاش اونجور میشد.. چرا اینکار و کردیم و هزاااار چرا و کاش های دیگه.. حرفای هم به دل نگیرید و بیاید به هم انرژی مثبت بدیم... ما همگی کنار هم میمونیم و به امید خدای اتفاقات قشنگ به زودی از سر و کله زدن با گلای قشنگمون اینجا حرف میزنیم😍 به امید روزای قشنگی که پیش رو داریم🤲⚘⚘
بچه‌ها من میخوام ی چیزی بگم ولی مسخرم نکنیدااا😣😣
من اصلا از آب دور بچه و اندازش و ... چیزی سر در نمیارن😞😥
از کجا باید بفهمیم؟؟!😬 تو بارداریم اونقدر سر کیف بودم و همه چی نرمال بود که اصلا به این چیزا توجه نکردم!! تو غربالگری مینویسن؟
ممنون میشم به منِ خنگ توضیح بدین😥😅
اقا بغض کردم خیلی بد
ستیا تحربه ات خوندم نمیدونم اره یا نه حس میکنم مشکل تو ی جایی مشکل منم بوده نمیدونم دقیق من تعریف میکنم ببینید بچها چیه من هنوز هنوز جوابی نگرفتم
یه روز کع فهمیدم باردارم خوب بودم بعد دو هفته افتادم لک بینی رفتم دکتر عالی گفت اینجور چیزا سقط میشن برو سونو رفتم دیدم گفت هیچی تو رحم نیست اولا اون ی استرس گفت نکنه خارج رحم باشه پس فردا بیا سونو واژینال ولی چرا انقد بتایی اولی ک دادی واس بارداری انقد زیاد اول برو تکرار کن .منم رفتم خدا اومده بود پایین تر قبلی گفت شاید خارج رحم چ کشیدم تو شهر غریب وای خدا بعد گفت دوباره تکرار . باز رفتم شد ۳بار یهو رفت بالا .بعد ازمایشگاه اولین بار فرق داشت . این دفعه رفت بالا . فردا سونو شدم گفت هست تو رحم ولی سقط میشه یه جوریه . بعد تند تند لک داشتم پس فرداش افنادم خونریزی من فک کردم سقط شد چون دکتر گفت . منم گفتم دکتر گفت اگ بقایی مونده بیا کورتاژ ک نرفتم .از ترس تند تند زعفران خوردم . گذشت . تا دوهفته دیدم دلم تیر میکشه وقت دکتر گرفتم ک بعد سقط برم برا اقدام یه دکتر دیگ اقا گفت بخواب سونو واژینال گفتم ۵هفته سقط کردم . یهو گفت شوخی داری گفتم ن گفت دو قلب سالم میزنه همین جور گریم گرفت گفت دوقلون. اقا ب شوهرم گفتم گفت دورغ نگو گفتم سقط نشده . بگذریم گذشت . بعد ۲ماه همین جور پریود میشدم . خونریزی . گذشت تا سونو انومالی گفت هماتوم داری البته غربالگیریم گفت داری ک دکتر عنم نکرد بنویسه چیزی لعنت بهش . انومالی بدتر شد هماتومم . گفت که اکوژن تو بطن چپ یکی بچه هاس وای باز شروع شد پیش فوق تخصص رفتم اکو قلب جنین . هر دو سالم بودن . گذشت تا شد اول ۶ماه . یه شب توخواب نتونستم ادرار خودمو کتترل کنم دیدم جیش کردم بلند شدم دیدم همین جور میاد برق زدم دیدم کل شلوار شد اب خون یه سر میریخت پریدم دسششویی شوهرم صدا کردم تا رفتیم بیمارستان فقط میریخت این اورژانس به اون اوراژانش شوتم میکردن قلب بچه سالم بودن دهانه رحم چک سالم فقط سونو زده بود یکی از بچها اومده پایبن فقط وضعیت جنین بود . اقا بستریم نکردن با همون خون اومدم خونه فقط شیاف دادن دکتر خودمم از پشت تلفن فقط گفت امپول پرژستون خارجی ک کل تبریز گشت شوهرم نبود ی سر خونریزی شدید . تا تو این نی نی سایت یکی تایپک که همون مامان دو قلوها بودن گفتن فمولایف ایرانی بخر بزن منم خریدم میزدم خوب شدم تا رفتم دکتر قلب چک کرد سالمن . گذشت ۲۷روز بعد تو ۲۸هفته یهو دردم گرفت دیدم ن میتونم بشینم ن دراز بکشم تا رفتیم بیمارسنان معاینه کردن گفتن زایمانت خدا شوهرم ماموریت منم پیش مادر شدهر اینا گذشت ک چ پدری ازم دراوردن چ دردایی کشیدم ۶تا امپول بتا زدن ک ریه تشکیل شه گفت میتونی تحمل کنی تا دو ساعت گفتم خوب تا اینکه رفتم اتاق عمل حالت تهو گرفتم گفتم دارم میارم بالا گفت نه چیزی نیست یهو زیخت رو صورتم اخ چقد کشیدم تا اینکه بچها دراوردن گفت قل اول دو بار ناف پیچیده بعد چند دقیقه مرد قل دوم انتقال دادن بیمارستان گفتن سینت بدوش برا شیر بعد قل اول صورتش یکم دو فرمه شده بود یه جور هست انگاز فشار روش بوده گفتن جاش تنگ بود مال این وزنت زیاد بود😑😑 اون یکیم بعد ۵روز فوت کرد . سینم داشت میترکید چند روز گذشت رفتم دکتر گفت عفونت کردع تند تند امپول قرص این دفعه در اونجام در اومد حالا بیخیال اینا ولی خدا شاهد من تو غریبی بود هیچکی نداشتم الانم گریم میگیرع مادری نداشتم ویار داشتم دلم چقد غدا همسایه ها میخواست بو میکشیدم . تهوع شدید جوری که از شدت ادرار میکردم سر درد شدید. یه شوهر عصبانی . کل مشکلات اخرش اینجور توروخدا بچم ک خاکش کردن دسش رو سینش بود هرچی کردن جدا نمیشد دیگه نکشیدن گفتن میشکنه اخ بمیرم روله مث مادرشون غریب خاک شدن😭😭😭
ن خوادهری احوال گرفت ن برادری خدا میدونه بعد سزارین چ چیزی تحمل کردم حتی نمیتونستم گریه کنم ک اطرافیان غصه نخورن شوهرم عصه نخور ای خدا چقد بغض گریه موند رو دلم
الان ک میفتم یادش دلم تیکع میشه
یا امام رضا ای غریب غریبا ب داد همه مادر غم دیده برس مخصوصا این بچها تایپک و کل کسایی مشکل دارن برا بارداری ای خدا ب حق این نیمه شب همه شاد کن😭🙏
برا همه زیر بارون دعا کردم
بیخیال خواهر دنیا دو روزه اگه منم طرز بیانم طوری بود که ناراحتت کردم معذرت میخوام ماها که بچه هامون رو از دست دادیم غممون بزرگه بیشتر از همه کسای‌دیگه باید بدونیم دنیا ارزش نداره کسی‌رو برنجونی منم تو مرگ دخترم هم دکترم رو و هم خودم رو مقصر میدونم بیشتر حواسم باید بهش میبود ولی هر چی بود قسمت این بود عزیزم😘🙏🏼
مهتاب جون داستانتو خوندم بمیرم برای دلت از خدا میخوام خیلی زود جای پسراتو برات پر کنه شاید مرهمی برای دل شکستت بشه عزیزم بیخیال به اون روزا فکر نکن دیگه منم هروقت یادم میوفته وحشت میکنم میگم چطور زنده موندم.چه دوران سختی بود خدا رو شکر گذشت عزیز دلم خدا خیلی بزرگتر از مشکلا و دلواپسی های ماست گلم هرچی بیشتر به خدا اعتماد کنی بیشتر شگفت زده ات میکنه تو تنها و غریب نیستی تو خدا رو داری❤️❤️❤️
