مادرهایی که بچه از دست دادین والان دوباره یا اقدامین یا باردارین و یا هم دوباره مامان شدین بیان با

سلام عزیزم ممنون خودت چطوری؟آها پس خیالم راحت شد من فک کردم چیه....انشالله که هپارین لازمت نمیشه عزیزم توکل بخدا برو پیش اون دکتر ببین اون چی میگه

نه عزیزم من اسمم الهامه

انشالا ک ب زودیپسرگلت برگرده پیشت بخدا اگه یه جنسیت دیگه بجز بچه ی از دست رفتت باشه اونم دوبار خیییلی براآدم سخت میشه خیلی

اره عزیزم میفهمم منم دوست دارم ولی وقتی نگاه شرایط و سوتی کوری خونم مبکنم میگه خدایا بده فقط سالمش بده خدا انشالله بهت یه گل پسر ناز ببخشه در کنار ابجی های نازش

دوستای همسرم فردا عصر میخوان بیان خونه ما که با همسرم با هم فوتبال ببینند.

همسرم ازم پرسیده که ایرادی نداره، من هم گفتم نه، بیان. با خودم فکر کردم، من میرم توی اتاق به کارهام میرسم.

حالا پیام دادند، خانومت خونه است پس ما با خانم هامون میاییم.🥴🥴🙈

واقعا حوصله ندارم، نمیدونم چکار کنم

اتفاقا توضیحات خیلی قشنگ بود 

برعکس خصوصی بودم نمیدونم دیگه وجدان نیست انگار هیچ جا 

سخت نگیر عزیزم به خودتم خوش میگذره و حال و هوات عوض میشه یه کیک درست کن یه خودی نشون بده 

عههههه باران جان توهم ایران نیستی؟میتونم بپرسم کجایی؟

خدا رو شکر بد نیستم... جمعه ها بهم سخت میگذره... اصلا اعصاب نداشتم .. امروز هم شاگردهام حرصم دادن با اون اعصاب نداشتم دیگه واویلااااا😂😂

آخ الهی 

خیلی ناراحت شدم دوستم.خدا صبرت بده اتشالله.از خدا میخوام همه ی غم هات رو یادت بره و زود زود باردار بشی به حق علی آمین

اللهم صل عل محمد و آل محمد

ممنونم عزیزم.یه سوال.میدونی من چجوری میتونم اسم کاربریمو عوض کنم.🙁این مال وقتیه که من مادر یه بچه ی پنبه ای و ناز بودم😖😔

سلام عزیزم... دلم نمیخواد بهت بگم خوش آمدی چون اینجا جاییه که ما همیشه دعا میکنیم کسی  به جمعمون اضافه نشه... ولی ناگزیریم از پذیرش خواست الهی و مدارا با تقدیر...😔😔😔 خیلی برات سخت بوده که نی نی رو دیدی و به دست لمسش کردی😢😢😢ولی اینجا کمی دردت آروم میگیره چون همه همدرد هستیم...وبه هم امید و دلداری میدیم... سعی کن غم رو از دلت بیرون کنیو با توکل بخدا و با انرژی مثبت پیش بری ...انشالله خدا بهترین ها رو قسمتت کنه...

دلم گرفته بچه ها خیلی زیاد 

آبان تاریخ زایمانم بود قرار بود قشنگ ترین هدیه خدا رو در آغوش بگیرم قرار بود قشنگ ترین سال زندگیم امسال باشه اما بازم نشد 

خیلی خسته ام کلافه ام نمیدونم چیکار کنم 

این دانشگاه لعنتی هم که راهم نمیدن امسال 

دیونه نشم خوبه 

بیکاری خیلی بده 

کلافه شدم هی میام نی نی سایت میرم هی میرم اینستا 

مث این روح سرگردان شدم 

شش هفته ای که بیمارستان بودم اینقدر سرم گرم بود حد نداشت 

صبح ساعت پنج و نیم از خونه میزدم بیرون شش هفت شب میرسیدم خونه اینقدر خسته بودم وقتی واسه فکر کردن نمی موند یک چیزی درست میکردم واسه نهار و شب ساعت ده یازده میخوابیدم .  الان همش باز فکر میکنم به اینکه چه بلایی سرم اومده . رفتم حموم یک ساعت حموم بودم کیسه کشیدم پوستم رو غلفتی کندم از لجم بسکه کیسه کشیدم تبلتم برده بودم حموم اینقدر آهنگ گوش دادم گریه کردم توی حموم که دیگه برام جونی نمونده . کاش خدا این طوری عذابم نمیداد