سلام عزیزم..دختر منم تقریبا مثه بچه شما بود...شبی که دنیا اومد تو بیمارستان همه بچه ها تاصبح خوابیدن اون تاصبح گریه کرد دوبار بخاطر زردی بستری شد تا ۲ ماه پی پی نمیکرد همش تنقیه اخرشم بعد کلی دکتر بردن یکیش گفت عصب رودش ضعیفه باید عملش کنیم و اینا چقدر نذر و نیاز کردم تا پی پی کرد اونم با کلی بدبختی الانم دوسالسه نه حرف میزنه نه حرفمو متوجه میشه میریم پارک فقط میدوه و باید دنبالش بدوم خسته نمیشه و کل انرژیمو میگیره..شیرمو فقط ۵ ماه خورد ول کرد چقدر زار زدم تا ۱.۵ سالگیش میدیدم یکی داره به بچش شیر میده بلند بلند گریه میکردم...
بخدا بچه ها همشون همینن..
نه خودش راه رفت قبل اینکه راه بره فقط میزو میگرفت راه میرفت یا تو امتداد مبلا دستشم تو خیابون میگرفتم که زودتر راه بره گریه میکردیگفت بغلم کن منو همسرم خیلی باهاش کار کردیم دوتاییمون مینشسیم یواش دسشو ول گیکردیم تشویقش میکردیم میگفتیم بپر بغل بابا یا مامان که آخرش یاد گرفت
پسر منم همینطور بود تا خود صبح باید رو پا تکونش میدادم تا یه احظه وامیستادم فوری گریه میکرد الانم ماشالا ۱۳ سالشه همونطوریه😄نق نقو بهانه گیر میگم از تو شکمم فهمیدم چی هستی تو شکم هم بود اذیت میکرد😁
انقد خودت اذیت نکن,اگه از جایی میگیره بلند میشه دختر دخترداییم تقریبا ۱۸ ماهگی راه رف بقول قدیمیا بعضی بچه ها پاشون سنگینه یعنی دیر راه می افتن بعضی بچه ها هم سرشون سنگینه یعنی دیر دندون درمیارن حرص نخور اگه با کمک.شما راه میره آروم اروم دستش شلتر بگیرین و کم کم بذارین دوسه قدم خودش بره بعد خیلی تشویقش کنین.
من خسته نشدم.البته شاید اینکه اصلا بچه ندارم هم بی تاثیر نبوده
الانم بیدارشد باعصبانیت رفت واسه خودش نیمرو درست کرد در حالیکه شام خورشت کرفس خوده بود البته یه بشقاب خورد گفت دیگه نیست سیر نشدم کاشکی بیشتر درست میکردم فکر کنم از اونم ناراحت باشه ولی تا حالا همچین چیزهایی به من نگفته بود که ازت بدم اومدو چشم تنگی نمیدونم حالا چرا انقدر دست و دل باز شده
منم هنوز گاهی خواب میبینم شیر دارم و دارم بهش شیر میدم خودم...
خدا حفظ کنه دختر شما و همه بچه هارو.
سالم باشن.
زمن خودم از،صبح تا شب مثل پروانه دورش میگردم. فقط سالم باشه که من دیگه واقعا حوصله دکتر بردن ندارم.
